پایگاه خبری هایازد
پایگاه خبری هایازد
داستان آرشاک و شاپور

«آرشاک و شاپور» داستانی است دیرین که از دل تاریخ برآمده، سینه به سینه گشته، پس آنگاه به دست نویسنده‌ای نگاشته شده و در تاریخ ماندگار گشته است.

داستان‌هایی از تاریخ...

نوشته: گارون سارکسیان

آنتائوس از اساطير يونان باستان بود. او هرگاه پاهايش به خاک ميهن برخورد می‌کرد، بس توانمند می‌شد و نيرو مي‌گرفت. انسان وقتی پای بر خاک میهن دارد و بر آن استوار ایستاده است، در او نیرویی جان‌افزا و زندگی‌بخش زاده می‌شود که جسور و دلیرش می‌کند. مفهوم «نیروی خاک میهن» در ادبیات همۀ ملت‌ها مفهومی است آشنا و ستودنی و از دیرباز داستان‌هایی با این موضوع رواج داشته‌اند. در ادبیات کهن ارمنی نیز داستانی است به نام «آرشاک و شاپور» که در کنار حقایق مسلم تاریخی از «نیروی خاک میهن» نیز سخن می‌گوید. «آرشاک و شاپور» داستانی است دیرین که از دل تاریخ برآمده، سینه به سینه گشته، پس آنگاه به دست نویسنده‌ای نگاشته شده و در تاریخ ماندگار گشته است. داستانی است برآمده از سدۀ چهارم میلادی که قهرمانانش پادشاهان ایران و ارمنستان هستند و گویای این حقیقت است که این دو ملت از پگاه تاریخ با یکدیگر ره پیموده‌اند و  در تعامل و تبادل بوده‌اند و دیوار به دیوار یکدیگر زیسته‌اند. یکی از مورخان ارمنی سدۀ پنجم میلادی به نام پاوستوس بوزند در کتابش که «تاریخ ارمنیان» نام دارد این داستان را آورده است.

قرن چهارم میلادی آکنده از رویدادهای پرآشوب و مهم برای ایران و ارمنستان بود. در ایران شاپور دوم ساسانی بر تخت نشسته بود و بر آن بود تا برای رویارویی با امپراتوری روم دولت مسیحی ارمنستان را به هر نحو در حوزۀ نفوذ خود نگاه دارد و از همبستگی با روم دور دارد تا خطری از آن جانب شاهنشاهی ایران را تهدید نکند. شاپور پس از سال‌ها جنگ و صلح با آرشاک و از سر گذراندن داستان‌ها و ماجراهای تلخ و شیرین، که شرح آن در تواریخ آمده است، سرانجام تصمیم می‌گیرد از راه صلح درآید و آرشاک را به صلح و دوستی فراخواند.

شاپور از آرشاک می‌خواهد با او پیمان دوستی و وفاداری بندد. آرشاک می‌پذیرد، پیمانی می‌نویسد و برای شاپور می‌فرستد، اما شاپور این را کافی نمی‌داند و از آرشاک می‌خواهد برای مذاکره و بستن پیمان صلح به تیسفون پایتخت ایران بیاید. شاپور می‌گوید: «اگر من و تو در صلح هستیم، پس بیا تا یکدیگر را ببینیم و از این پس چون پدر و پسر باشیم. اگر نیایی، پس خواهان جنگ با ما هستی». البته آرشاک سر جنگ داشت، اما بزرگان و لشکریان ارمنستان او را اندرز دادند که نزد شاپور برود و با وی پیمان دوستی بندد. آرشاک سرانجام پذیرفت و از شاپور خواست که بر پیمان دوستی گذشته سوگند وفاداری یاد کند تا او بدون نگرانی به تیسفون آید. شاپور بنابر رسم شاهنشاهان ایران فرمود کیسه‌ای نمک آوردند و با انگشتر گرازنشان خود بر آن مهر زد و آن را به عنوان تضمین سوگند به ارمنستان فرستاد.

آرشاک با سپهسالارش واساک مامیکونیان به تیسفون رفت. شاپور با دیدن آرشاک او را به سبب جنگ‌ها و ناسازی‌های گذشته سرزنش کرد. آرشاک نیز پذیرفت که با یکدیگر پیمان وفاداری ببندند و از آن پس بر آن پایبند بمانند. شاپور بدگمان بود؛ نمی‌دانست آرشاک بر عهد و پیمانش پایبند خواهد ماند یا خیر. پس برای چاره‌جویی با اخترشماران و پیشگویان دربار به شور نشست و به ایشان گفت: ««من بارها خواسته‌ام که آرشاک، پادشاه ارمنستان، را دوست بدارم، اما او همیشه مرا بی‏حرمتی کرده است. من با او پیمان صلح بستم و او به بزرگترین مقدسات دین مسیح، که انجیل می‏نامندش، سوگند یاد کرد، اما سوگندش را شکست. من می‏خواستم او را نیکو دارم، همچون پدری پسر را، اما او نیکی را با بدی پاسخ داد». سپس ادامه داد: «سی سال است که آرشاک با سپاه آریان می‏جنگد و در هیچ سال ما نتوانستیم چیره شویم، اما او اینک با پای خود برخاسته نزد من آمده است. حال اگر بدانم که از این پس پیماندار و فرمانبرداری بی‏ریا خواهد بود، بزرگش خواهم داشت و در آرامش آزادش می‏کنم تا به سرزمین خویش باز رود». شاپور از اخترشماران و پیشگویان خواست تا چاره‌ای بجویند و تدبیری اندیشند.

آن‌ها برای دادن پاسخ یک روز مهلت خواستند و رفتند. روز بعد آمدند و از شاپور شاهنشاه پرسیدند: «آرشاک اکنون با چه زبانی با تو سخن می‌گوید و چه رفتاری دارد؟». شاپور گفت: «او خود را از بندگان من می‌شمارد و می‏خواهد خاک پای من گردد». پیشگویان به شاپور گفتند: «برای آزمودن آرشاک یک راه وجود دارد و آن این است که کس به ارمنستان بفرستی و دو بار شتر خاک و سبویی آب بیاوری. هرگاه آوردند دستور بده که بر نیمی از کف تالار خاک ارمن را بپاشند. آن‌گاه دست شاه آرشاک را بگیر و نخست به جایی از تالار ببر که در آن خاک پارس است و از او پرسش‏ها کن. سپس دستش را بگیر و به جایی ببر که در آن خاک ارمن پاشیده‏اید و ببین چه می‏گوید. آن‌گاه خودت خواهی دانست که اگر او آزادانه به ارمنستان برود، آیا عهد و پیمان خویش را با تو نگاه خواهد داشت یا خیر؟ اگر بر زمین ارمن با زبانی تند سخن گوید، دانسته باش که تا به خاک ارمن درآید، در همان روز، همان زبان را به‌کار خواهد برد و همان جنگ را با تو از سر خواهد گرفت و همان ستیز و دشمنی را ادامه خواهد داد».

شاپور فرمود بروند و از ارمنستان آب و خاک آورند. گروهی از مردان رفتند و پس از چند روز آن را آوردند. شاپور فرمان داد نیمی از کف سرایش را با خاک ارمنستان بپوشانند و نیم دیگر را همان‌گونه نگاه دارند. آن‌گاه آرشاک را آورد و دیگران را فرمود دور شوند، سپس دست آرشاک را گرفت و آهسته گام نهاد. در تالار، چون بر خاک پارس گام زدند، او را گفت: «آرشاک! ای پادشاه ارمنستان! چرا با من دشمنی می‌کنی؟ من تو را چونان فرزند خویش دوست می‏داشتم و برآن بودم تا دخترم را به همسری تو درآورم، اما تو با من تندی کردی و با من دشمنی پیش گرفتی و اکنون سی سال است که با من در جنگ هستی».

شاه آرشاک گفت: «در برابر تو گناه‌کارم و خطاکار. اما من زمانی که دشمنانت را شکستم و پیروز شدم، چشم داشتم که زندگی‏ام را به من ببخشایی. اما دشمنانم مرا گمراه و از تو هراسان و گریزان کردند. اکنون پیش پای تو و بنده‏ی زیردست تو هستم. با من هرگونه می‏خواهی، رفتار کن. اگر می‏خواهی مرا بکش، زیرا بنده‏ات در برابر تو بسیار گناهکار است و مرگ‌ارزان».

شاپور دست آرشاک را گرفته بود و گام برمی‏داشت. آن‌گاه او را به جایی برد که خاک ارمنستان ریخته بودند. آرشاک چون به آن‌جا رسید و پای بر خاک ارمن نهاد، سخت برآشفته و غرّه گشت و با زبانی دیگرگونه گفت: «از من دورشو‌ ای بنده‏ی بدکار که بر سروران خویش سرور گشته‏ای! من هیچ‌گاه تو و فرزندانت را به سبب کین نیاکانم و مرگ اردوان نخواهم بخشید. شما بندگان، اینک تاج و تخت ما سروران را ربوده‏اید. اما من چنین نخواهم گذاشت، تا آن که باری دیگر جایگاه خویش را به‌دست آوریم».

چنان‌که می‌دانید اردوان پنجم آخرین پادشاه اشکانیان بود که به دست اردشیر بابکان کشته شد و سلسلۀ ساسانیان بر ایران فرمان راند. آرشاک که از تبار آرشاکونیان یا اشکانیان ارمنی بود اردوان را از خاندان خود می‌شمرد و شاپور را از تبار اردشیر بابکان و غاصب تاج و تخت ایران می‌دانست.

باری، شاپور دست آرشاک را گرفت و باز به سوی خاک پارس برد و گام بر آن نهاد. آرشاک از سخنش پشیمان شد، سر فرود آورد، بر پای شاپور افتاد و از آن‌چه گفته بود پشیمانی کرد و افسوس خورد. اما چون باری دیگر پایش به خاک ارمن رسید سخنانی تندتر از پیش بر زبان راند. بدین‌سان شاپور از بام تا شام آرشاک را آزمود و دریافت که چنان‌چه آرشاک پایش به خاک ارمنستان برسد درشتی می‏کند و غرّه می‏گردد.

شب شد و زمان صرف شام پادشاه پارس فرارسید. رسم چنان بود که جای نشستن شاه ارمن را بر همان تخت و در کنار شاپور آماده می‏ساختند و هردو پادشاه بر یک تخت و بر یک سریر می‏نشستند. امّا در آن روز، نخست جای نشستن همۀ پادشاهان را آماده کردند و پس از همه، و فرود‏تر از دیگران، برای نشستن آرشاک جایی فراهم کردند که کف آن را با خاک ارمن پوشانده بودند. همگان آمدند و بنا بر پایگاه خویش نشستند، سپس آرشاک را آوردند و نشاندند. او لختی با ترشرویی نشست، سپس بر پا ایستاد و به شاپور گفت: «جایگاهی که تو نشسته‏ای از آن من است. از آن‌جا برخیز تا من در آن بنشینم، زیرا آن‌جا از آن دودمان ارشکیان ما بوده است. اگر من به خاک خود باز روم، از تو سخت کین خواهم ستاند».

شاپور چون این سخن را شنید، فرمود زنجیرهای آهنین آوردند و گردن و دست و پای آرشاک را بستند و به دژ اندمیشن در خوزستان بردند؛ جایی که دژ فراموشی نام داشت و هرکس در آن زندانی می‌شد تا زمان مرگش کسی زهره نمی‌یافت از وی سخنی به میان آورد.

 

منبع: پاوستوس بوزند، تاریخ ارمنیان، ترجمه گارون سارکسیان، تهران، انتشارات نائیری، چاپ دوم، 1397.


خبرگزاری هایازد اخبار مرتبط
عجیب‌ترین,تئوری,توطئه,قرون-وسطی , عجیب‌ترین تئوری توطئه؛ آیا «قرون وسطی» وجود نداشته است؟!
عجیب‌ترین تئوری توطئه؛ آیا «قرون وسطی» وجود نداشته است؟!
این مطلب نگاهی غیرافراطی و بدون تعصب به یک نظریه توطئه عجیب و غریب است که ادعا می‌کند «قرون وسطی» هرگز اتفاق نیفتاده است!
تهران-قدیم,دورۀ-قاجار,دورۀ-پهلوی,حیوان‌-بازهای-تهران-قدیم,کبوتر-باز,خرس‌-باز,شیر‌-باز,کشتی-گرفتن-یک-معرکه-‌گیر-دوره‌-گرد-با-یک-خرس,مغازۀ-فروش-کبوتر,نمایش‌-دهندگان-دوره-‌گرد ,  حیوان‌ بازهای تهران قدیم؛ کبوترباز، خرس‌باز، شیر‌باز
حیوان‌ بازهای تهران قدیم؛ کبوترباز، خرس‌باز، شیر‌باز
عکسی که در بالا مشاهده می‌کنید، مربوط به دورۀ قاجار است و یک مغازۀ فروش کبوتر را نشان می‌دهد. ظاهرا یک مشتری مشتاق هم مشغول بررسی کبوترها و گفتگو با صاحب مغازه است.
ايران,ارمنستان,روابط-ايران-و-ارمنستان,دوره-قاجار,مناسبات-ارامنه-و-شاهان-قاجار,اچمیادزین,واغارشاپات,اوچ-كليسا,کلیسای-جامع-اچمیادزین,کلیسای-سنت-هریپسیمه,کلیسای-سنت-گايانه,موسسه-ماشتوس-مقدس-و-نسخ-خطى-قديمى,ماتناداران,فرامين-فارسى-ماتناداران,محمد-رضا-‏علم,‏آرسن-آواكيان,عباس-اقبال-مهران , نقش اوچ كليسا در مناسبات ارامنه ‏و شاهان قاجار با تأكيد بر فرامين فارسى ماتناداران (1)
نقش اوچ كليسا در مناسبات ارامنه ‏و شاهان قاجار با تأكيد بر فرامين فارسى ماتناداران (1)
اين پژوهش درصدد است تا با نكاهى تحليلى نقش اوج كليسا را در تنظيم رابطه مردم ارمنى ساكن در ممالك محروسه ايران دوره قاجار مورد بررسى قرار دهد. يافته هاى پژوهش حاكى از آن است اوچ كليسا به عنوان یک نهاد مذهبى در طول دوره قاجار، در تنظيم رابطه ارامنه و دولت ايران نقش راهبردى داشته ‎است،‏ به طورى كه قوام و دوام ملت ارمنى مديون اوچ كليسا بوده و شاهان قاجار نيز از طريق همين نهاد مذهبى با ارامنه ساكن در ايران ارتباط برقرار می كردند.
کتیبه,روزتا,کشف,تصادفی,کلید,رمزگشایی,خط,هیروگلیف , کتیبه روزتا؛ چگونه یک کشف تصادفی کلید رمزگشایی از خط هیروگلیف شد
کتیبه روزتا؛ چگونه یک کشف تصادفی کلید رمزگشایی از خط هیروگلیف شد
۱۹ ژوئیه سال ۱۷۹۹ و در اوج جنگ‌های ناپلئونی،‌ فرانسویی‌ها حین بازسازی قلعه‌ای در شهر ساحلی رشید در مصر به طور اتفاقی سنگی حکاکی شده از زیر ماسه‌ها بیرون کشیدند که از نظر باستان‌شناسی بسیار پر اهمیت بود.
واکنش,باستان‌شناسان,به,ادعای,کشف,«قدیمی‌ترین,هرم,جهان» , واکنش باستان‌شناسان به ادعای کشف «قدیمی‌ترین هرم جهان»
واکنش باستان‌شناسان به ادعای کشف «قدیمی‌ترین هرم جهان»
فرادید| این یکی از هیجان‌انگیزترین داستان‌های علمی سال ۲۰۲۳ بود. ماه گذشته محققان ادعا کردند سایت گانونگ پادانگ (Gunung Padang) در غرب جاوه اندونزی، قدیمی‌ترین هرم ساخته دست بشر در جهان است و احتمالاً بیش از ۲۵۰۰۰ سال قدمت دارد.
بزرگترین-رهبر-کمونیست‌های-جهان,رهبر-شوروی,ژوزف-استالین,سیاست‌های-ترور-تبعید-توطئه,سرکوب-سیاسی,تلاش-برای-اخراج-اپورتونیست‌ها-و-ضد-انقلابیون,تصفیه-کبیر,جنایات-کلیدوان-شوروی,تبعید-و-کشتار-ملت‌های-بزرگ-شوروی,اوکراین,هولومور ,  رهبری که با یاس‌ها به داس سخن گفت
رهبری که با یاس‌ها به داس سخن گفت
استالین بزرگترین رهبر کمونیست‌های جهان بود و هیتلر بزرگترین دشمن کمونیست‌های جهان، اما استالین کمونیست‌های بسیار بیشتری را کشت تا هیتلر؛ این جمله ای است از ارنست نولته اندیشمند آلمانی.

نظرات نویسندگان در یادداشت‌ها لزوماً بازتاب دیدگاههای «hayazd» نیست.