نگاهی به زندگی ادبی غزاله علیزاده
سارا عباسی پژوهشگر و کارشناس علوم اجتماعی
فاطمه «غزاله » علیزاده نویسنده معروف ایرانی است که در بهمن ماه سال 1327 در مشهد چشم به جهان گشود. مادرش منیر سادات سیدی شاعر و نویسندهای بهنام و مشهور بود و شکی نیست که علاقه و استعداد به نوشتن را از مادرش به ارث برده است.
او تحصیلات خود را در رشته علوم سیاسی در دانشگاه تهران به پایان رساند و پس از آن برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در رشتهی فلسفه و سینما در دانشگاه سوربن فرانسه مشغول به تحصیل شد.
اولین مجموعه داستان کوتاه او در سال 1340 در مشهد منتشر شد و یکی از پرآوازه ترین اثر وی می توان به خانه ادریسیها اشاره کرد.
غزاله قلمی ساده و گیرا داشت و در اغلب آثارش به انسانهای طبقه متوسط و اشراف پرداخته است و اگر چه که شیوه او روایتگری بود و ایدئولوژی خاصی را شامل نمیشد اما مفاهیم عرفانی و اسطوره ای جان مایه اصلی نوشتههای او به شمار میرفت.
عشق و علاقه ی او به عرفان و فلسفه ی اشراق انکار نشدنی بود و در همین رابطه، در حال نوشتن مقالهای در باب مولانا و فلسفه اشراق بود که با مرگ نابهنگام پدرش ناتمام ماند.
غزاله علیزاده یکی از پیشگامان در حوزه نویسندگی ادبیات ایران به شمار میرود چرا که در زمانه ی او نویسندگی کاری مردانه محسوب می شد.
از مجموعه داستان ها کوتاه او می توان به «سفر ناگذشتنی»، «چهارراه و تالارها» و آثار بلند او میتوان به «دو منظره»، «خانه ادریسی ها» و «شب های تهران» و «ملک آسیاب» اشاره کرد که مجموعه داستان کوتاه چهارراه و رمان خانه ادریسیها در زمره بهترین آثار به جا مانده از او قرار دارند.
خانه ادریسی ها مشهورترین اثر غزاله، رمانی سه جلدیست که در سال 1373منتشر شد. داستان این رمان حول محور خانواده اهل عشق آباد می چرخد که با انقلاب بلشویک زندگیشان دستخوش تغییرات جدی ای می شود. خانم ادریسی، خانم وهاب و و خانم لقا سه شخصیت اصلی این رمان به شمار می روند که رفتار هر کدام از آن در طول داستان ریشه در گذشته آنها دارد و به نوعی به عقدهها و مسائل روانی آنها می پردازد. هر فصل این رمان به هر یک ازاین سه شخصیت اصلی داستان اختصاص یافته است.
درباره زندگی شخصی او اگر بخواهیم بگوییم، پس از دل باختن غزاله علیزاده به بیژن الهی نویسنده و شاعر به نام ایرانی آن دو با یکدیگر ازدواج کردند که حاصل این ازدواج دختری به نام سلمی بود. فرجامی و دوامی برای این ازدواج نبود و غزاله پس از جدایی از بیژن الهی، مجددا با محمد رضا نظام شهیدی ازدواج کرد.
غزاله زندگی پر فراز نشیبی داشت. ناملایمات و سختی های زندگی و دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان، عرصه زندگی را بر او سخت کرده بود به طوری که چندین بار دست به خودکشی زد اما ناموفق بود. مشکلات جسمانی و نشانههایی از افسردگی در نوشتههای او نیز خودش را به شکلی نشان میدهد.
در یکی از معروفترین گفتوگوهای او با مجله گردون چند ماه قبل از مرگش، غزاله چنین گفته بود:«دوازده ، سیزده ساله بودم ، دنیا را نمیشناختم . کی دنیا را میشناسد؟
این تودهی بی شکل مدام در حال تغییر را که دور خودش می پیچد و از یک تاریکی می رود به طرف دیگر . در این فاصله ، ما بیش و کم رؤیا می بافیم ، فکر می کنیم می شود سرشت انسان را عوض کرد ، آن مایهی حیرتانگیز از حیوانیت در خود و دیگران را .
ما نسلی بودیم آرمان خواه . به رستگاری اعتقاد داشتیم . هیچ تاسفی ندارم . از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤیا ، حیرت می کنم . تا این درجه وابستگی به مادیت ، اگر هم نشانهی عقل معیشت باشد ، باز حاکی از زوال است . ما واژه های مقدس داشتیم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زیبایی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت. »
سر انجام در تاریخ 21 اردیبهشت سال 1357 غزاله علیزاده در روستای جواهرده ، با حلقه آویز کردن خود از درختی در حوالی روستا به زندگی خود پایان داد.
او در یادداشت پیش از خودکشی خود چنین نوشت: «آقای دکتر براهنی و آقای گلشیری و کوشان عزیز! رسیدگی به نوشتههای ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار میکنم. ساعت یک و نیم است. خستهام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گم و گور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمیگویم بسوزانید. از هیچکس متنفر نیستم. برای دوستداشتن نوشتهام، نمیخواهم، تنها و خستهام برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک. من غلام خانههای روشنم. از خانم دانشور عزیز خداحافظی میکنم. چقدر به همه و به من محبت کردهاست. چقدر به او احترام میگذارم. بانوی رمان، بانوی عطوفت و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم».
مرگ غزاله همه را از جمله نویسندگان مشهور آن زمان را به نوشتن وا داشت. اگر بخواهیم با نگاهی دیگر به مرگ و شیوه نگارش آثار او نگاه کنیم میتوانیم بگوییم که او هرچند نویسنده پرحاشیه و با صدایی بلند نبود و یا هرچند افراد زیادی نام و آوازه آثار او را نشنیده بودند، اما شاید چیزی در زندگی و آثار او پنهان بوده است که هنوز همه افراد آن را درنیافتهاند. همانطور که گلشیری در سوگ او نوشت: «او یک سیلی به همه ما زد و رفت».
محمد مختاری نیز در غم مرگ غزاله این گونه نوشت: «همیشه میگفتند تاوان عمر دراز این است که آدم به سوگ عزیزانش مینشیند. اما اکنون انگار این قرار هم برهم خوردهاست. پس بی آنکه عمر به درازا کشد باید شاهد ضایعات شتابناک این پیکرِ فرهنگی بود که میخواهد با اندامهایی بیقرار و پراکنده برقرار بماند…
سه سال پس از مرگ غزاله «رمان خانه ادریسی ها» جایزه بیست سال داستان نویسی را آن خود کرد و همچنین داستان کوتاه جزیره از مجموعه داستانی چهارراه، جایزه قلم طلایی مجله ادبی گردون را نیز کسب کرد.
پگاه اهنگرانی در سال 1378، مستندی به عنوان محاکمات غزاله علیزاده ساخت که البته این فیلم اجازه حضور در جشنوارههای ایران را نیافت. غزاله علیزاده یکی از نویسندگان زن ایرانی بود که شاید کم توجهی به آثار و نوشتههای او در حق این نویسنده کم لطفی به حساب میآید و این موضوع چه در زمان حیاتش و چه پس از مرگش همچنان به چشم میخورد.