پایگاه خبری هایازد
پایگاه خبری هایازد
داستان مرموز پشت پرده های بیماری کومیتاس

تقریباً نود سال از پایان غم انگیز این آهنگساز نابغه می گذرد، اما تا به امروز بیماری و علت دقیق مرگ او مشخص نیست. او موضوعی پایان ناپذیر برای مطالعات و مباحث علمی و تاریخی است. عجیب است، اما یک واقعیت؛ کومیتاس که در تمام عمرش فردی ساده و بی ریا بود، رازها و اسرار بسیاری را پس از مرگش بر جای گذاشت. در مورد مرگ این چهره ی برجسته ی ارمنی روایت ها و فرضیه های مختلفی وجود دارد که رایج ترین آنها به شرح زیراست. شما می توانید خود نتیجه گیری کنید که کدام واقعیت است و کدام توهم.

روحانی، نظریه ‌پرداز موسیقی، آهنگ‌ ساز، رهبر ارکستر، نوازنده (موزیکولوژی، کاپل‌مایستر)، استاد علوم تربیتی و غیره ویژگی‌هایی است که می‌توان با آنان یکی از بزرگان فرهنگ ارمنی، کومیتاس (سوقومون سوقومونیان) را ترسیم کرد. در کودکی محرومیت از پدر و مادر، بی‌خانمانی و زندگی در یتیم خانه را تجربه کرد. در سال ۱۹۱۵ میلادی در اوج شهرت و خلاقیت هنری توسط امپراتوری عثمانی دستگیر و تبعید شد، از نسل‌کشی ارامنه نجات یافت، ولی دیگر هرگز نتوانست به زندگی عادی بازگردد و باقی‌مانده عمرش را در آسایشگاه روانی سپری کرد.

تقریباً نود سال از پایان غم انگیز این آهنگساز نابغه می گذرد، اما تا به امروز بیماری و علت دقیق مرگ او مشخص نیست. او موضوعی پایان ناپذیر برای مطالعات و مباحث علمی و تاریخی است. عجیب است، اما یک واقعیت؛ کومیتاس که در تمام عمرش فردی ساده و بی ریا بود، رازها و اسرار بسیاری را پس از مرگش بر جای گذاشت. در مورد مرگ این  چهره ی برجسته ی ارمنی روایت ها و فرضیه های مختلفی وجود دارد که رایج ترین آنها به شرح زیراست. شما می توانید خود نتیجه گیری کنید که کدام واقعیت است و کدام توهم.

 

فرضیه اول

در نوامبر 1991، در دانشگاه پزشکی پاریس وابسته به آکادمی علوم فرانسه، دکتر لوئیز فوو هوهانیسیان، متخصص برجسته در دو بیمارستان روانپزشکی پاریس، از پایان نامه ای در مورد بیماری و مرگ کومیتاس دفاع و ثابت کرد که آهنگسازازهیچ گونه بیماری روانی نداشته و از زوال عقل رنج نبرده است.

زمانی که کومیتاس با هشت تن از چهره های علمی و فرهنگی از تبعید در جنوب ترکیه بازگشت، افسردگی شدیدی داشت. به گواه بیوزاند کوچیان، سردبیر روزنامه «بیوزاند»، که همراه او در تبعید به سر می برد، کومیتاس هیچ علامتی از بیماری نداشت. او اطمینان می داد که کومیتاس حتی در سخت ترین لحظات، برای آنها منشا امید و نجات بود و با استقامت بدنی و اراده قوی خود همه را شگفت زده می کرد.

بیوزاند کوچیان، سردبیر روزنامه بیوزاند

با این حال، پس از بازگشت، وضعیت روحی آهنگساز رو به وخامت گذاشت. در بهار 1916 وضعیت سلامتی او اندکی بهبود یافت. کومیتاس حتی فعالیت آهنگسازی خود را با خلق چندین رقص برای پیانو از سر گرفت. متأسفانه در پاییز دوباره دچار افسردگی شد و به بیمارستان نظامی قسطنطنیه و در سال 1919 به بیمارستان روانی ویل-اورار پاریس منتقل شد. سپس در اوت 1922، کومیتاس به بیمارستان روانی ویل-ژویف منتقل شد که امکانات و هزینه های درمان کمتری داشت. در آنجا بود که کومیتاس در سال 1935 دار فانی را وداع گفت.

به گفته لوئیز فوو-هوهانیسیان، کومیتاس هم در قسطنطنیه و هم در پاریس با فریب به بیمارستان روانی منتقل شد. پس از مشاهده کشتارارامنه توسط دولت ترکیه، او به بیمارستان منتقل و در آنجا توسط یک پزشک ترک معالجه می شود... همین واقعیت برای وخیم تر شدن حال او کافی بود. کومیتاس چگونه می توانست با یک ترک در مورد نسل کشی صحبت کند... وقتی کمیته به اصطلاح امداد کومیتاس را فریب داد و گفت که انجمن بین المللی موسیقی او را به کنگره ای در پاریس دعوت کرده است، او با کشتی بخار عازم فرانسه شد. دانشجوی ناشناسی که با همان کشتی سفر می کرد، به دستور رهبری کمیته، او را با فریبکاری تا بیمارستان روانی همراهی کرد...

در بیمارستان پاریس، سیستم عصبی کومیتاس و میزان تحریک آن مورد مطالعه قرار می گرفت. به گفته شاهدان عینی، کومیتاس در حالت جنون قرار نداشت؛ او چیزی درخواست نمی کرد.

در سوابق بیماری کومیتاس اطلاعات نادرستی وجود دارد. بر اساس آن در گذشته آهنگساز بارها در ترکیه و روسیه تحت درمان قرار گرفته است و برای اولین بار در سال 1898 در بیمارستان روانی بستری شده است. این اطلاعات نمی تواند درست باشد، زیرا طبق داده های مستند، او در آن دوره در آلمان تحصیل می کرد.

در واقع، کومیتاس در چهل وهشت سالگی به بیمارستان روانی منتقل شد و بیماری اسکیزوفرنی دراین سن پیشرفت نمی کند. ظاهراً شخصی برای تایید تشخیص اشتباه حقایق را دستکاری کرده است ...

کم حرفی بیش از حد در رفتار کومیتاس قابل تامل بود. به گفته دکتر موریس دوکوست، سکوت او نشانه بیماری نبود. او ساکت نبود، بلکه نمی خواست حرف بزند. خود کومیتاس تصمیم می گرفت که با بازدیدکنندگان صحبت کند یا نه. علاوه بر این، آهنگساز نمی توانست به راحتی افکار خود را به فرانسوی بیان کند و در روانپزشکی، ارتباط کامل بیمار و پزشک ضروری بود. عدم ارتباط او با کادر درمان و بیماران اینگونه توجیه می شد. همچنین مشخص است که بنا به درخواست کمیته امداد، هیچ کس نمی توانست بدون اجازه ی کمیته از او بازدید کند. این واقعیت لوئیز فوو-هوانسیان را به فکر واداشت. نمایندگان کمیته اگر از بیماری روانی آهنگساز مطمئن بودند، به چه حقی و از چه چیزی پرهیز می کردند؟

کومیتاس تا پایان عمر از لباس روحانیت خود جدا نشد.

او که سالها منزوی بود، روزنامه نمی خواند، از ساعت و تقویم استفاده نمی کرد، همیشه شروع روزه را حدس می زد و مرتبا روزه می گرفت.

لوئیز فوو هوهانیسیان نیز فرضیه بیماری مقاربتی کومیتاس را که ظاهراً منجر به هذیان گویی شده است، رد می کند. در سوابق بیماری کومیتاس سیفلیس نیز وجود ندارد. در سال 1906، جواب آزمایش خون او نیز چنین تشخیصی را رد می کند. براساس این استدلال‌ها، لوئیز فوو هوهانیسیان بیماری کومیتاس را یک اختلال پس از سانحه می داند که با بازگرداندن او به یک محیط عادی، بازگرداندن روال عادی زندگی او، خلق آثار جدید و با ایجاد ارتباط وی با جامعه قابل درمان است.

علت مرگ کومیتاس استئومیلیت (عفونت استخوان) بود. مسئله این است که بیماران بیمارستان روانی کفش های ضمختی می پوشیدند که همین منجر به التهاب پای کومیتاس و درنتیجه باعث به وجود آمدن استئومیلیت دراو شد. ازآنجایی که داروهای ضد التهابی در سال های 1948-1950 ساخته شدند، هیچ راه نجاتی برای کومیتاس وجود نداشت...

فرضیه دوم

در سال 1999 کتاب «کومیتاس معجزه گر» خاچیک صافاریان منتشر شد. نویسنده برای افشای راز بیماری کومیتاس، با پوشش فرضیه های موجود درباره بیماری این آهنگساز بزرگ، حقایق ملموسی از زندگی او و شهادت هم عصرانش که در دوران بیماری با او ارتباط مستقیم داشته اند، آورده است.

« پس از بازگشت، وضعیت سلامتی اش وخیم تر شده  و سیستم عصبی اش به هم ریخته بود. او فقط به خواندن و تفسیر انجیل مشغول بود. در همان زمان، او اعتصاب غذای خاصی را اعلام کرد، به گونه ای که فقط چای می نوشید. کومیتاس به رویاهای خود نیز اهمیت زیادی می داد.

یک بار که در خانه او بودیم، او دوباره شروع به صحبت در مورد انجیل کرد. بین ما بحثی به وجود آمد... ناگهان با خشم فریاد زد: «من عیسی هستم و شما شاگردان من هستید. من تو را توماس می نامم، وارتان.» وارتان آق کیول، شاگرد کومیتاس، تعریف می کرد که این حرف ها پایان غم انگیز بیماری او را پیش بینی می کرد.»

گفته می شود که اغلب تصوراین که تحت تعقیب است کومیتاس را عذاب می داد.

بنا به شهادت پسر یکی از بیماران به نام بیوزند کِچیان، کومیتاس احساس ترس بی دلیلی داشت. خیال می کرد که پلیس ترکیه پیوسته او را تعقیب می کند. یکی از دوستان کومیتاس، لوون مسروپ، نیزاین را تایید می کند. او چنین می گوید:

«کومیتاس تازه کمی بهبود یافته بود که دکتر تورگومیان نزد من آمد و در مورد وضعیت بیماری او حرف زد. دکتر پیشنهاد داد کمیتاس را به خانه ی خود دعوت کنیم تا از آن افکار آزار دهنده کمی دورشود. ما با کمال میل پذیرفتیم. به مدت یک ماه از او مراقبت کردیم و سعی کردیم نهایت محبت و توجه خود را به او ابراز کنیم.

متأسفانه به تدریج علائم اختلال ظاهر شد. یک بار با بچه های ما از تپه ای بالا می رفت که ناگهان شروع به دویدن کرد. بچه ها را روی زمین کشان کشان به خانه رساند. ما وحشت کرده بودیم، اما بدون نشان دادن، به مراقبت از او ادامه دادیم. دو روز پس از آن حادثه، او از اتاق ناپدید شد. پس از جستجوی بیهوده، وقتی خدمتکار ما با شمعی در دست وارد اتاق تاریک شد، کومیتاس که معلوم شد روی تخت دراز کشیده است، ناگهان از جا پرید و شمع را فوت کرد و خدمتکار را ترساند. دفعه بعد زیرمیز پنهان شده بود. وقتی مادرم وارد اتاق شد با فریاد بیرون پرید..."

کمیتاس و آستواتساتورهارنتس استانبول(1916)

همانطور که آستواتساتورهارنتس به یاد می آورد، "در ماه اکتبر، وضعیت او بدتر شد. روز به روز نشاطش از بین می رفت. چقدردر برابر پرتوهای خورشید مقاومت می کرد! او که با زندگی در جزیره همیشه با لذت از سحر استقبال می کرد.

آخرین جمعه، هنگام ناهار، منتظر بودیم که او پایین بیاید که ناگهان با گامهای بلند بیرون شتافت. البته به دنبالش راه افتادم. وقتی به کلیسا رسیدیم، او وارد کلیسا شد و خواست که درها را ببندم، سپس زانو زد و گریه کنان شروع به دعا کرد. از کشیش خواستم که مراقب او باشد تا من برای آرام کردن بستگانم به خانه بروم. دوباره به کلیسا برگشتم. معلوم شد که کشیش و کومیتاس کنار رودخانه رفته اند. کمی بعد در هوای مه آلود شب ظاهر شدند. کشیش واردان با دیدن من گفت که کومیتاس می خواهد به خانه برگردد. پس از گذراندن یک شب بی خوابی، صبح کومیتاس را تا خانه اش همراهی کردم و از آنجا پس از مشورت با پزشک، او را به بیمارستان «De la Pays» در شیشلی منتقل کردند...»

در آن بیمارستان، پسردوست کومیتاس به دیدارش رفت. «وقتی وارد اتاقش شدم، کومیتاس نگاهی بی تفاوت به من انداخت. به نظر می رسید مرا فراموش کرده است، اگرچه او زیاد خانه ما آمده بود و من را به خوبی می شناخت. به او نزدیک شدم و دوستانه از او پرسیدم. " پدرروحانی، مرا نشناختی؟" من واغیناک پسرسمبات هستم». با شنیدن نام پدرم نگاهش را به سمت من چرخاند. "پسر سمبات؟ بله شناختم." ترس را در چشمان خسته اش دیدم. سپس حرکتی بی قرار کرد، عصبانی شد و فریاد زد: « من اجازه نمی دهم سمبات را بکشند، نمی گذارم، ای قاتلان.» و دوباره به پنجره خیره شد... دیگربه سوالاتم جواب نداد و به حرف هایم هیچ گونه واکنشی نشان نداد و بدون اینکه به من نگاه کند فریاد زد: "من شما را نمی شناسم، بروید. باید ترانه هایم را بنویسم..."

پدر یکی از بهترین شاگردان واردابد، آقاونی مسروپیان، می گفت: «کومیتاس در حضور روانپزشک به تمام سوالات من به زبان ترکی پاسخ می داد. او تکرار می کرد: «من هرگز شما را نشناختم و نمی خواهم صحبت کنم.»

پس از دیده نشدن هیچگونه تغییر در وضعیت سلامتی کومیتاس، تصمیم گرفتند او را به بیمارستان ویل-اِورار پاریس منتقل کنند. دوست صمیمی او آرشاک چوپانیان در آنجا منتظر کومیتاس بود که این بار به جای همراهی او تا سالن کنسرت، آهنگساز را به بیمارستان روانی ببرد

پانوس ترلمزیان و کومیتاس

در سال 1921، هنرمند پانوس ترلمزیان از کومیتاس در بیمارستان روانی ویل-اورار بازدید کرد:

«... با همراهی یک پرستار وارد اتاق شدم... دراز کشیده بود. از جا پرید، به دور گردنش پیچیدم و شروع کردم به بوسیدن او. صورتم را گرفت و به آرامی سیلی زد. "بگذار تو را بزنم، بگذار تو را بزنم." سپس گفت بشین و شروع کردیم به حرف زدن.

«کومیتاس» - گفتم - «می دانم که خیلی از مردم دلگیر هستی، حق داری، من هم ناراحتم، اما تا ابد نمی توانی با آن ها قهر باشی. همه ی ما بی صبرانه  منتظرتو هستیم...

هنگام صحبت از مرگ و زندگی گفت: «مرگ وجود ندارد و بلافاصله در اتاق را باز کرد و آهی کشید: «اگراین قبر نیست، پس چیست؟»

در سال 1928 برای دومین باربه عیادت کومیتاس رفتم. موهایش کاملا سفید شده بود. به او نزدیک شدم و نیم ساعت سوالات مختلفی پرسیدم، اما او به هیچ یک از سوالات من پاسخ نداد.

همینطور از او جدا شدم..."

به گفته خاچیک صافاریان اولین علائم بیماری کومیتاس در سالهای تبعید ظاهر شد. در تبعید، با احساس پایان غم انگیز خود، روشنفکران ارمنی از کومیتاس خواستند تا "پروردگارا، رحم کن" (Der Voghormia)  را بخواند. کومیتاس پس ازپایان آهنگ با شنیدن گریه و زاری دوستانش، ناگهان شروع به خنده هیستریک کرد. تلاش دوستان وحشت زده برای آرام کردن کومیتاس بی نتیجه ماند. ظاهرا از همان لحظه بود که زوال عقلی او شروع شد...

با این وجود، باورما بر این است که دلیل مرگ این آهنگساز نابغه بیماری استئومیلیت و نه زوال عقل بوده است.

 

ترجمه سونا آقازاریان 


خبرگزاری هایازد اخبار مرتبط
طومارهای,شهر,سنگی,رازهای,دو,هزارساله‌ای,فاش , طومارهای شهر سنگی و رازهای دو هزارساله‌ای که فاش می‌کنند
طومارهای شهر سنگی و رازهای دو هزارساله‌ای که فاش می‌کنند
پترا (Petra) یک شهر باستانی در اردن است که به دلیل معماری صخره‌ای چشمگیرش مشهور است. پترا حدود قرن چهارم پیش از میلاد توسط نبطیان تأسیس شد و بعداً تحت کنترل امپراتوری روم درآمد.
ماجرای,واقعی,تخریب,معبد,سلیمان , ماجرای واقعی تخریب معبد سلیمان چیست؟
ماجرای واقعی تخریب معبد سلیمان چیست؟
جوزفوس فلاویوس مورخ یهودی، آتش‌سوزی و تخریب معبد سلیمان را امری کاملا تصادفی می‌خواند و می‌گوید شهر به تصرف رومی‌ها درآمد. اما واقعیت این است که معبد سلیمان به دست خود یهودیان تخریب شد.
فلسفه,عصر-هلنیستی,فلسفه‌هایِ-دورۀ-یونانی-‌مآبی,رواقی‌-گری,مکتبِ-سُتاوندی,مرگ-‌اندیشی,هارمونی,یکپارچگی,ساحت‌هایِ-مختلف-وجود-آدمی,فیلسوف,فیلسوف-رهایی,اپیکتتوس,اپیکتت,رضا-دانشمندی , اپیکتتوس؛ برده‌ای که فیلسوفِ رهایی شد
اپیکتتوس؛ برده‌ای که فیلسوفِ رهایی شد
اپیکتتوس باور داشت که «فلسفه»‌ را نباید توضیح داد، بلکه باید آن ‌را تَجسُّم بخشید و زیست و این مُیسّر نمی‌ شود مگر با «هارمونی» و «یکپارچگی» ساحت‌هایِ مختلفِ وجودِ آدمی [به تعبیر استاد «ملکیان»، سه ساحتِ «درونی»؛ باورها/ عواطف، احساسات و هیجانات/ خواست و اراده و دو ساحتِ «بیرونی» گفتار و رفتار].
سیونیک,کانون,بحران,قفقاز , سیونیک کانون بحران در قفقاز
سیونیک کانون بحران در قفقاز
کتاب نوین دکتر مجید کریمی با سرنام سیونیک کانون بحران در قفقاز (تاریخ و اهمیت راهبردی استان سیونیک ارمنستان و کشمکش بر سر دالان زنگزور ) در ۲۹ آذرماه ۱۴۰۲ به بازار کتاب آمد.‌
مفاهیم:,هنر,بیزانسی,چیست؟ , مفاهیم: هنر بیزانسی چیست؟
مفاهیم: هنر بیزانسی چیست؟
همشهری آنلاین - مهدی تهرانی: هنر بیزانسی در حقیقت شیوهٔ معماری و نقاشی و موزاییک‌کاری مختص امپراتوری بیزانس است که از قرن چهارم میلادی در بیزانس یا روم شرقی که پایتخت آن قسطنطنیه بود معمول شد و تا قرن پانزدهم میلادی در بسیاری از کشورها به خصوص سوریه، یونان، یوگسلاوی و روسیه متداول ماند.
انواع,تقویم,ها,در,جهان , انواع تقویم ها در جهان
انواع تقویم ها در جهان
تقویمی ارمنی ، تقویم مردم ارمنی است.ارمنستان نیز به منزلهٔ سرزمینی تاریخی و کهن از گذشته تا به امروز تقویم‌های متنوعی داشته‌است.

نظرات نویسندگان در یادداشت‌ها لزوماً بازتاب دیدگاههای «hayazd» نیست.