گریگور زهراب، شاعر، نویسنده، ادیب، حقوقدانی تأثیرگذار، یکی از مدافعان حقوق اقلیتها، سیاستمدار و روزنامهنگار و یکی از چهرههای درخشان ادبیات ارمنی، سال 1816 در یک خانواده ثروتمند ارمنی، ساکن در امپراتوری عثمانی، متولد شد. پس از دریافت مدرک مهندسی عمران وارد دانشگاه استانبول کنونی شده و در رشته حقوق فارقالتحصیل میشود. زهراب، شاعر و نویسندای انساندوست، مبارزی خستگیناپذیر که در برابر ستم و غارت بهدور از نژادپرستی و ملیت قد علم میکرد و میاستاد. از این جهت، او با سبکبالی و بیپروا دیدگاههای خود را بیان میکرد. در زمان شکلگیری قانون اساسی در ترکیه، از سوی مردم خویش بهعنوان نماینده در پارلمان انتخاب میشود، او تا آن زمان، دیگر به یکی از چهرههای مهم و تأثیرگذار ادبی ارمنیان بدل شده بود؛ و این امر، مصادف میشود با احراز کرسی استادی در دانشگاه ادبیات و حقوق استانبول.
او خالق داستانهای کوتاه درباره جامعه شهری ارمنیان و در عینحال اولین و برجستهترین نویسندۀ مکتب رئالیسم انتقادی است. (رئالیسم انتقادی اصطلاحی است که از فلسفه برای ادبیات به عاریت گرفته شده). زهراب، تحتتأثیر نویسندگان فرانسوی چون: گیدو موباسان (نویسنده رمان هورلا)، آلفونس دوده (نویسنده داستان نامههای آسیای من)، امیل آنتوان زولا (نویسنده رمان دارایی خانواده روگن)، در شکلگیری سبک ادبی رئالیسم و رئالیسم انتقادی که تعبیری از واقعیت معاصر بود، تأثیر بسزایی در ادبیات ارمنی داشت. نویسندگان معاصر، به او لقب شاهزاده رمانهای رئالیسم را دادهاند؛ اشعار، رمانها، داستانها و مقالات ادبی که از خود بهجا گذاشته، همگی شایان توجه و کمنظیرند؛ ولی آنچه باعث شناخت بیشتر او در جامعه ارامنه شد، نولها یا همان داستانهای کوتاهاش است. استاد رماننویسِ روشنفکر و فعال اجتماعی که داستانها، رمانها و مقالاتش با آنکه، اشباع از باورهای اخلاقی است، بیاعتنا و خنثی نیستند و توانست با تمامی آثارش تحسین منتقدان و نوسیندگان وقت و معاصر را برانگیزد ولی از نظر ارزش، با گذشت تمام این سالها، هنوز در جایگاه واقعی خود قرار نگرفتهاند.
در مقالات ادبیاش به دیگر نویسندگان توصیه میکند: که اگر نمیخواهند تنها خواننده آثارشان خودشان باشند در میان مردم بروند و با شادیها و رنجها، آمالها و آرزوهای آنها آشنا شوند. بر این باور بود که: هنر و ادبیات بدون محتوای اجتماعی معنایی ندارد و نقش مهم و اهمیت ادبیات در بیان مسائل اجتماعی نهفته است. عقیدهاش این بود که: ادبیات تصویر انسانی است که اگر از حقیقت زندگانی به دور باشد نمیتواند نقش اساسی خویش در جامعه را بهدرستی ایفا کند.
در داستانها و رمانهایش زندگی دردناک و پر از هراس را با زبانی ساده ولی هنرمندانه و زیبا ترسیم میکند، درد و ترس، محرومیتها و آرزوهای سوخته را با نگاهی انساندوستانه و زیباشناسانه بهتصویر میکشد. داستانهای او در جحم کم شامل شخصیتهای بیشماری است که در جانمایه آنها، نکات عمیق جامعهشناسانه نهفته است و با درک درستی که زهراب، از رئالیسم انتقادی دارد، میتوان رگههایی از انتقادهای عقاید سیاسی و فرهنگی را در تمام نوشتههایش آشکارا پیدا و لمس کرد. در آثارش بین فرد و جامعه تضادهای دیده میشود که این تضادها در اجتماع حقیقی بهنحوی مودر استهزا قرار گرفتهاند و برای قهرمان آثارش، چارهای جز مبارزه با این تضادها باقی نمانده. شخصیتهای داستانهایش از محیط و جو جامعه خویش از لحاظ فکری و اعتقادی پیشی گرفتهاند و برای رسیدن به اوضاع اجتماعی بهتر و نزدیکتر به عقاید فکریشان باید تلاش بیشتری کنند، به این معنا که، آنها با وضع موجود در زمان خودشان در نبردند و برای تغییر آن اوضاع باید بکوشند. او آنچه را که در زندگی حقیقی زندگی میکرد، مینوشت، او توانش را در راه خلق چنین آثاری خرج میکرد، و در نهایت با تکه بر توانش، توانست مکتب رئالیسم را وارد ادبیات ارمنی کند و نقش بسزایی در توسعه و شناساندن این مکتب در میان جامعه ادبی ارمنیان داشته باشد؛ که این امر وابسته و نشأت گرفته از درک زیباشناسانه صحیح گریگور زهراب، از واقعیتهای اجتماعی و تاریخی جامعه خویش بود؛ داستانهای زهراب، آینه حقیقی زندگی و شاهدی صادق برای آن به شمار میآید.
هدف او از نوشتن چنین آثاری، نهتنها ترسیم و نقد گذشته بوده، بلکه بیشتر پیشبرد دستاوردهای زمان خودش و همچنین ایجاد تصویری درستتر و دقیقتر از اهداف شکوهمند آینده بود. همان طور که باور داشت: هنر باید پابهپای علم هر لحظه، جهان را نوسازی و بازسازی کند.
تفکر زبانی او در آثارش، با احتیاط و بهدرستی انتخاب شده و سبک نوشتاری و لحن کارهایش خوددارانه، مسلط و شایسته روایت داستان است؛ و بهجا با تصاویر روانشناختی ظریفی ترکیب شده است؛ لحن او در آثارش از نظر تعداد کلامات کم ولی عمیق و پر از مفاهیم و افکار جامعهشناختی زندگی است، که این سبک و لحن او، از نظر هنری، سلیقه خواننده را تقویت میکند. در برخی از آثار زهراب، میتوان بهصورت آشکار شاهد مصیبتهای انسانی باشیم که تمام آنها ریشه در اوضاع اجتماعی زمان خود دارد؛ و در کارهایش به این اصل معتقد بود: آن هنری اصیل است که از نیازها و ضرورتهای زمانه و جامعه خود مایه گیرد. یکی از نقاط قوت نوشتههایش، مربوط به توصیف خصوصیات انسانی شخصیتهای آثارش است، که چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روحی و روانی با تیزبینی خاص خود آنها را در آثارش میپرداخت و جان و شکلی به آنها میبخشید که برای مخاطب چندان هم ناآشنا نیستند. او این توان را داشت که کوچکترین حالات جسمی و حتی پنهانترین حالات روحی شخصیت داستانهایش را به روشنی و کاملاً واضح توصیف و ترسیم کند؛ و بهطور خلاصه ولی در عین حال، بسیار رسا درد و رنج زندگی قهرمان داستانش را به مخاطب نشان دهد. زهراب، بهعنوان یک نویسنده رئالیسم انتقادی تلاش میکند، واقعیت را همان گونه که هست ترسیم کند. او قصد نصیحت کردن به قهرمان داستان یا مخاطبش را ندارد و در آثارش از نتیجهگیریی اخلاقی دم نمیزند و ادعایی ندارد. او بهعنوان نویسنده به آثارش عمدتاً با تأمل و تجزیه و تحلیل ایدئولوژیکی مینگرد، که همان افکاری است مختص عصر و زمان خود. و قبل از خلق آنها دربارۀ ایدههای آثارش عمیقاً مطالعه و بررسی میکند. او ایمان داشت که نوشتن بهترین راه برای گول زدن خود و فراموش کردن دردها و مشکلات روزانه زندگی است. شاید بتوان او را بهنوعی مدافع حقوق زنان در جامعه معرفی کرد، ولی قهرمان برخی از داستانهایش زنانی هستند که کاملاً بیپناه در بدبختیهای زندگی رها شدهاند؛ او به زنان در آثارش عمدتاً سنتی مینگرد، نهتنها به زنان راه و کمکی برای رهایی از آن سنتهای کهنه، عقبافتاده و شاید ناپسند نمیدهد، بلکه آنها را در این راه سخت و طاقتفرسا با سرنوشت نامعلومشان تنها میگذارد. البته او با لطافت خاصی در مورد زنان و حتی موضوع عشق صحبت میکند و در آثارش بهوفور به این موضوعات پرداخته است. در برخی از کارهایش او به موضوع عشق از دید خوشبختی در پرتوی زیباشناسی بیشتر از ارزشهای والای دیگر انسانی میپردازد. ولی در کل، با توجه به خاص بودن چنین موضوعات لحن کلامش حتی در آثار دارمش هم رمانتیک، ملایم نسیت. همچنین میتوان در داستانهایش، موضوعاتی چون مرگ و زندگی، رابطه ابدی عشق و سعادت و حتی اسرار درونی و حل نشده انسانها را که در آنها گاهی غرق شدهاند را پیدا کرد.
با آن که قهرمانهای کارهای زهراب، نتوانستهاند جایگاه واقعی خود را بهعنوان انسان در زندگی عادی داستان (روایت داستان) بیابند و مدام با غمها و نگرانیهای روزمره زندگی در حال دستوپنجه نرم کردن و با ناامیدی در سرنوست خویش سرگردان و گاهی حتی گیج هستند، ولی گریگور زهراب، با شناخت و باور بر مهارتهای نوسیندگیاش با زیبایی و عظمت به روح بزرگ این افراد عادی (عادی از نظر جایگاه اجتماعی) علاقه و توجه نشان داده است و بهخوبی از پس پرداخت این شخصیتها در آثار بینظیزش برآمده است؛ زیرا او لزومی نمیبیند، تا بهعنوان خالق چنین قهرمانانی، شخصیت داستانهایش از طبقه خاصی باشند، تنها کافی است تا فردی را با مشخصات که میتواند نماینده جامعه خود باشد انتخاب کند. او درباره قهرمانهای آثارش قضاوت و سرنوشتشان را پیشبینی یا تعیین نمیکند؛ ولی با تمام این تعاریف او افکار، عقاید و باورهایش را از زبان همین قهرمانهایش و در مهمترین کارهایش بیان کرده است.
گریگور زهراب، سال 1915 که در جریان نسلکشی ارامنه به قتل رسیده، شخصیتی محترم و برجسته در سطح ملی و همچنین در زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای جامعه ارامنه به شمار میآید. او از پیشرویان و بزرگترین داستاننویس مکتب رئالیسم انتقادی در ادبیات ارمنی محسوب میشود؛ که باعث رشد و پیشرفت این نهضت ادبی در عصر خود شده. او بهعنوان یک نوآور و پیشرو وارد عرصه ادبیات شد و مفاهیم ادبی و زیباشناختی جدید را با داستانهایش و همچنین با مقالاتش به ارمغان آورد که توانست به خوبی یک عصر انتقادی را به جامعه ادبی زمان خود معرفی کند. او لحنی جدید، ژانری نو و دستآوردهایی بینظیر در هنر ادبیات از خود برای نسلهای آینده بهجا گذاشته است.
از ویژگیهای هنر گریگور زهراب، احساس و درک هنرمندانۀ زیبائی و انتقال آن به خواننده را میتوان برشمرد، او تشنه زیبائی بود و آن را در طبیعت و جهان روانی - عاطفی انسان میدید.
برخی او را یک منتقد ادبی بزرگ میشناسند، برخی او را بهعنوان نویسندهای مشهور و خلاق معرفی میکنند و برخی از او بهعنوان کسی که قصد داشت نظام اجتماعی زمان خود را تغییر دهد یاد میکنند. ولی در نهایت او از نبوغ ادبی خود بهترین بهره را جسته است.
«آنی هوسپیان»