ما بیشتر با شعر و شاعر ارمنی شناختهشده و درخشان روبرو هستیم تا داستان و داستاننویس ارمنی(3)
از دید صافاریان جامعه روشنفکری ما اصولاً نسبت به مسأله اقلیتها و قومیتها کور است و تنها بزرگوارانه با بیان اینکه «همهمان ایرانی هستیم» از نزدیک شدن به ویژگیهای گروههای متنوع قومی و دینی و … پرهیز میکند.
حالا با تمام دلایل و فاکتورهایی که میتوان دربارهی مهاجرت هنرمند، نویسندهی ایرانی بهویژه ارمنی-ایرانی نام برد باید دید ادبیات مهاجرت برای ارمنی زبانها چه آثاری را به همراه داشته و دغدغه یک نویسنده مهاجر ارمنی چیست؟
خاچومیان برای پاسخ به سوالی درمورد ادبیات مهاجرت نویسندگان ارمنی متذکر میشود: تشکیلات یهودی چند سالی میشود که تلاش دارد با وعدههای مالی گزاف تعداد بیشتری از ارمنیهای ایران را راهی آمریکا کند (تعداد محدودی از این افراد اقلیت نیز به ارمنستان میروند)، بر همین اساس شاهد شکلگیری نوع جدیدی از ادبیات در زبان ارمنی هستیم بهنام «ادبیات مهاجرت». اصولا از سال 1946 و بعد از پایان جنگ جهانی دوم که راه حضور بیشتر ارامنه در جهان باز شد و افراد بیشتری از این قوم به کشورهای دیگر (مثل آمریکا و اروپا) مهاجرت کردند؛ شاهد ظهور و بروز نویسندگان ارمنی مهاجر هم بودیم. این آثار عمدتا به سمت خاطرهنگاری و حتی تلفیق با جامعهی جدید کشیده شدهاند. به عنوان مثال کتاب «اندوه بیپایان مردم غمزده» از آپیک آواکیان که سال گذشته توسط نشر نگاه در ایران منتشر شد؛ خاطرات نویسندهی ارمنی-ایرانی از جنوب ایران و خلبانهای ایرانی را هم در خود جای داده است.
روبرت صافاریان نیز با اذعان به این مسئله که ارمنیها به شدت در حال مهاجرت از ایران هستند و این موضوع باید توسط مطبوعات و رسانهها مطرح شده و دلایل آن را واکاوی کنند، در قالب یک آمار کلی میگوید: براساس آمارها بعد از انقلاب به این طرف تعداد ارمنه در ایران به 20درصد کاهش یافته (از این تعداد هم بخش قابل توجهی در تدارک برنامهریزی برای مهاجرت هستند) و این یعنی 80درصد از ارمنهی ایران کشور را ترک کردهاند. جامعه هم چندان اطلاعی از این موضوع ندارد چون کسی چیزی نمینویسد و حتی خود ارمنیها هم در شعر و داستانهایشان کمتر به آن پرداختهاند. هرچند نوع دیگری از ادبیات ارمنی-فارسی که در خارج از کشور شکل گرفته هم چندان حضور قدرتمندی ندارد که بتواند در برابر چنین اتفاقاتی نظرات را به خود جلب کند یا دستکم برای مترجمان کشش ترجمه را باعث شود. درحالیکه این رفتنها بسیار از نظر اجتماعی مهم و تاثیرگذار هستند چون نشان میدهد جامعهی ارمنی آیندهی خود را در جایی دیگر میجوید.
به نظر میرسد که نویسندگان ارمنی-ایرانی عمدتا به زبان ارمنی مینویسند و نوشتن آنها به زبان فارسی را به ندرت شاهد هستیم.
درواقع با اینکه در ایران انجمن نویسندگان ارمنی-ایرانی داریم اما بیشتر داستانها و شعرهای ارمنی را آثار نویسندگان خود ارمنستان تشکیل میهد، آنهم نویسندگان و شاعرانی از ارمنستان غربی (یعنی آن قسمتی از سرزمین ارمنیها که از ترکهای عثمانی استقلال یافته است.)
خچومیان ضمن اشاره به اینکه در ایران نویسندههای ارمنی معمولا به فارسی نمینویسند و افراد معدودی (مثل یوریک کریممسیحی، آراز بارسقیان و ...) هستند که داستانهایشان را به زبان فارسی به رشتهی تحریر درمیآورند، میگوید: فرض کنید فیلمی توسط یک هنرمند ارمنی- ایرانی ساخته میشود، این فیلم به زبان فارسی است. یا مثلا لوریس چکناواریان یک قطعهی موسیقی را خلق و رهبری میکند، این موسیقی هم محدودیت زبانی ندارد و به نوعی به کل جامعهی ایرانی مربوط و متعلق است. هنرهایی مثل سینما، موسیقی یا تئاتر که توسط یک ارمنی پیاده و اجرا میشود تنها متعلق به ارمنیزبانها و قابل فهم برای آنها نیست و به سبب فارسی بودن برد عمومی بیشتری دارد.
او با تاکید بر درونیتر بودن ادبیات (چه شعر و چه داستان) و تاثر مستقیم نقش زبان بر جذب مخاطب ادامه میدهد: مگر در ایران چند نفر به زبان ارمنی آشنایی دارند که داستانی به زبان ارمنی برای همه معرفی شود؟ این مسئله حتی در مورد فیلمنامه کمتر مشکلساز میشود چراکه فیلمنامهنویس ارمنی نهایتا فیلمنامهای به زبان فارسی را برای اجرا میفرستد و از اول هم میداند که برای سینمای ایران مینویسد. مهجور بودن نویسندگان و شاعران ارمنی نسبت به هنرمندان ارمنی دیگر عرصهها بیشتر ناشی از همین بیشاز حد فرمی و به زبان وابسته بودن ادبیات است. همین حد شناس بودن نویسندگان ارمنی هم ناشی از فارسی نوشتن آنهاست در غیر این صورت چنانچه به زبان ارمنی کتاب منتشر میکردند بیش از بیش مهجور میماندند و تنها میان خود ارمنیهای ایران شناخته شده بودند. بالاخره زبان ارمنی در ایران یک زبان اقلیت است. ترجمه و بازگرداندن آثار ارمنی به فارسی هم چندان رونقی ندارد و با اینکه کشور ارمنستان کشوری همسایه و دوست است کمتر داستان و شعر ترجمه شدهای از آنها به ایران میآید.
این مترجم البته معتقد است که ما بیشتر با شعر و شاعر ارمنی شناختهشده و درخشان روبرو هستیم تا داستان و داستاننویس ارمنی.
بارسقیان هم مانع موجود بر سر راه شناخته شدن نویسندهی ارمنی را تفاوت در زبان میداند و بیان میکند: نویسندهی ارمنی-ایرانی باید به زبان فارسی بنویسد. اگر شعر و داستان ارمنی غیر از این عمل کند حتی با نگارش یک رمان 30 جلدی هم خوانده و شنیده نمیشود چون ارتباطش با مخاطب قطع است. هنرهایی مثل سینما، موسیقی و تئاتر با ادبیات تفاوتهای اساسی دارند. در هر صورت ادبیات رسمی ایران به زبان فارسی نگارش میشود و داستان نویسندهی ارمنی به زبان مادریاش چندان مخاطب پیدا نمیکند. به همین دلیل هم ادبیات قوی فارسی- ارمنی نداشتهایم و به نظر میرسد نیازی هم در این باره احساس نکردهایم.
یوریک کریممسیحی ولی با یادآوری استقبال مخاطبان از داستانهای زویا پیرزاد نویسندگان ارمنی-ایرانی را چندان هم مهجور واقعشده نمیداند و میگوید: پرفروشترین رمان فارسی حال حاضر را یک ارمنی (زویا پیرزاد) نوشته، بنابراین اینگونه هم نیست که ادبیات ارمنیهای ایران به اندازهی موسیقی و سینمای آنها برای عموم جا افتاده نیست. مسئله این است که اگر نویسندهای در ایران به زبان ارمنی مینویسد اصلا انتظار نداریم که همهی فارسیزبانها او را بشناسند. زبان موسیقی، سینما و تئاتر نیازی به ترجمه ندارد، ولی ادبیات با زبان گفتاری و نوشتاری سر و کار دارد و یک داستان یا شعر حتما باید به زبان قابل فهم عموم مردم ترجمه شود تا برای آنها قابل استفاده و خوانش باشد.
این نویسنده اضافه میکند: به عنوان مثال ما دو نویسندهی ارمنی بزرگ داریم که چندان در ایران شناخته شده نیستند، چون ترجمهای از کارهای آنها در دسترس نبوده است. البته برخی هم سعی در ترجمهی متون ارمنی به فارسی داشتند اما ترجمههایشان عموم داستانها را به یک سبک خاص تبدیل میکرد و برای خواننده جذابیتی نداشت. اصولا تفاوت ادبیات با هنرهایی که مستقیما با کلمات سروکار ندارند همین است. ترجمهی خوب در انتقال رنگ و بوی ادبیات یک فرهنگ و زبان نقش اساسی را بازی میکند.
البته او شناخت ایرانیها از شعر ارمنی را بسیار محدود ارزیابی میکند و میگوید: حضور جدی شعر ارمنی در ایران را کلا منتفی میدانم. ادبیات داستانی به صورت شکسته-بسته هم که شده ترجمه یا نگارش شده و اصولا قابل ترجمه هم هست. ولی شعر ارمنی حتی سبک کلاسیک آن که توسط احمد شاملو به فارسی برگردانده شد هم اصلا به چشم نیامد. کارهای دیگر شعرای ارمنی هم آنقدر ناقص ترجمه شدهاند که کسی آنها را نخوانده و اگر از یک ایرانی غیرارمنی بخواهیم نام دو شاعر ارمنی شاخص را عنوان کند فکر نمیکنم چیزی در ذهنش باشد. میتوان گفت ادبیات ارمنی در ایران چندان مورد شناسایی کتابخوانها قرار نمیگیرد.
با اینحال از دید یوریک کریم مسیحی نیز داستاننویسی فارسی و ارمنی تفاوتهایی با هم دارند. بر همین اساس او ضمن متفاوت شمردن نحوهی نگارش و فرم نوشتاری یک ارمنی که به فارسی مینویسد نسبت به نویسندهای فارس زبان و غیرارمنی میگوید: روبرت صافاریان داستانی را به فارسی نوشته بود که از دید من بیشتر به یک اثر ترجمه شده شباهت داشت تا یک داستان مستقیم از زبان اصلی، یعنی لهجهی ارمنی کاملا در درونمایهی کار احساس میشد. ما یک زبان برای نگارش داریم، یک زبان برای فکر کردن؛ نمیشود داستان را در زبان ارمنی تصور و پیریزی کرد ولی به زبان فارسی نوشت. در این صورت درست است داستان به زبان فارسی نوشته شده اما کیفیت بالا و قابل قبولی ندارد. البته من خودم هم تا به حال داستان به زبان ارمنی ننوشتهام، اما چندتایی از کارهایم در نشریات ارمنی ایران ترجمه شده است.
روبرت صافاریان هم وابستگی مستقیم ادبیات به زبان را دلیل نبود چهرههای مشهور و معروف ارمنی در حوزهی شعر و داستان عنوان و بیان میکند: در ادبیات ارمنی به آن صورت چهرههای معروف و مشهور نداشتهایم. دلیل مهم و اصلی این مسئله این است که ادبیات مستقیما به زبان وابسته است. برای هر نویسندهی ارمنی-ایرانی، زبان فارسی زبان دوم بوده که دلایل اجتماعی آن را آموخته است. حالا وقتی پای خلق ادبی در میان باشد اهمیت زبان دوم بودن چندبرابر میشود. نویسندههای ارمنی-ایرانی بیشتر به زبان ارمنی نوشتهاند و تازه چند نسل است که با کارهای زویا پیرزاد و یوریک کریممسیحی، ارمنیها داستانهایشان را زبان فارسی خلق میکنند. درواقع نسل پیرزاد و کریممسیحی اولین نسل از نویسندگان ارمنی است که داستانهایی به فارسی نوشتهاند. قبل از این فقط در شعر کاراپت دِردِریان با نام هنری«کارو» را داشتیم که به فارسی شعر سروده است و شعرهایش مورد استقبال هم واقع شدهاند. به جز این افرادی که حکم نسل اول نویسندگان ارمنی فارسینویس را دارند مابقی آثار ادبی به زبان ارمنی بوده و طبعتا غیرارمنیها آشنایی چندانی با آنها ندارند.
او ادامه میدهد: در مورد ایرانیان ارمنی شاید مهمترین مسئلهای که بتوان عنوان کرد تفاوت زبان باشد. اصولا تمامی افرادی که به نوعی دوزبانه هستند متاسفانه نه به زبان فارسی اشراف کافی و وافی را پیدا میکنند و نه به دلیل تمرکز بر نوشتار به زبان خود (مثلا ارمنی) توانایی نگارش اعلایی به دست میآورند. البته در سالهای اخیر بحث نوشتاری در خصوص ارامنه کمی تکان خورده اما به هر حال پیششرط موفقیت آثار ادبی دارا بودن دانش بالای زبانی است.
ilna.ir
اخبار مرتبط
طومارهای شهر سنگی و رازهای دو هزارسالهای که فاش میکنند
پترا (Petra) یک شهر باستانی در اردن است که به دلیل معماری صخرهای چشمگیرش مشهور است. پترا حدود قرن چهارم پیش از میلاد توسط نبطیان تأسیس شد و بعداً تحت کنترل امپراتوری روم درآمد.
ماجرای واقعی تخریب معبد سلیمان چیست؟
جوزفوس فلاویوس مورخ یهودی، آتشسوزی و تخریب معبد سلیمان را امری کاملا تصادفی میخواند و میگوید شهر به تصرف رومیها درآمد. اما واقعیت این است که معبد سلیمان به دست خود یهودیان تخریب شد.
اپیکتتوس؛ بردهای که فیلسوفِ رهایی شد
اپیکتتوس باور داشت که «فلسفه» را نباید توضیح داد، بلکه باید آن را تَجسُّم بخشید و زیست و این مُیسّر نمی شود مگر با «هارمونی» و «یکپارچگی» ساحتهایِ مختلفِ وجودِ آدمی [به تعبیر استاد «ملکیان»، سه ساحتِ «درونی»؛ باورها/ عواطف، احساسات و هیجانات/ خواست و اراده و دو ساحتِ «بیرونی» گفتار و رفتار].
سیونیک کانون بحران در قفقاز
کتاب نوین دکتر مجید کریمی با سرنام سیونیک کانون بحران در قفقاز (تاریخ و اهمیت راهبردی استان سیونیک ارمنستان و کشمکش بر سر دالان زنگزور ) در ۲۹ آذرماه ۱۴۰۲ به بازار کتاب آمد.
مفاهیم: هنر بیزانسی چیست؟
همشهری آنلاین - مهدی تهرانی: هنر بیزانسی در حقیقت شیوهٔ معماری و نقاشی و موزاییککاری مختص امپراتوری بیزانس است که از قرن چهارم میلادی در بیزانس یا روم شرقی که پایتخت آن قسطنطنیه بود معمول شد و تا قرن پانزدهم میلادی در بسیاری از کشورها به خصوص سوریه، یونان، یوگسلاوی و روسیه متداول ماند.
انواع تقویم ها در جهان
تقویمی ارمنی ، تقویم مردم ارمنی است.ارمنستان نیز به منزلهٔ سرزمینی تاریخی و کهن از گذشته تا به امروز تقویمهای متنوعی داشتهاست.