یقیشه چارنتس، شاعری با خاستگاه ایرانی
خورشید ایران در روح من
گلهای شیراز فشا نده
اما نسیم محزون نا ئیری
بر قلب من اندوه نشانده...
***
سرودی در ستایش رهنورد بی باک
هم اینک جامه سفر به تن کرده
به دستت عصا و بر دوش کوله بارگرفته
تو رهسپار دوردستهای شکوهمند می شوی
و روحت توانا است و چهره ات آسوده و نگاهت آبی و آرام.
در این باره که مسیر کدامین نبردها
کدام بزرگمردی نادیده و قصه گون را بر گزیده ای
فقط به وقت بازگشت برایمان سخن می گویی،
.-اگر که بر گردی و پایت به بلا بر نخورد-
اگر که بر گردی در نگاههای زلالت
افق های بی انتها می آوری،
اقیانوسهای آبی دورهای ناپیدا،
ومسیر رودها و زنجیره کوهها
و پیچش بادها را
پرزور و پرثمر...
بر روی پاهایت- که می داند؟-
رد کدام کوره راهها را می آوری؟
آنجا که هر گز پای رهگذری نرسیده،
همان جا که تو یقین
خورشید را به هنگام شب دیدی
پر سخاوت و لایزال...
و بر روی زبانت- که می داند؟-
چه حلاوتها می آوری!
سرشار از چه شهدها گشته و
چه زهرها چشیده می آیی!
در مشامت عطرهایی ازلی می آوری
که هیچ آدمیزاد به عمر خود نبوییده؛
که شاید جانبخش اند
شاید هم مرگ آور...
و در گوشهای بیدار رهپویت
صداهای ماورای زمینی می آوری،
صدا ی بیابان و صدای جنگلها، صداهایی که
نهان می شوند و به دورها فرا می خوانند،
وصدای خزنده و صدای لاک پشت...
با این سرود تو را می ستایم، ای رهنورد،
ای کاوشگر آفاق ناآشنا،
ره بپیما و به پیش رو،
بگذار که راه سنگلاخ باشد
و روحت استوار
و اشتیاقت همیشه بیدار...
به وقت بازگشت، روحت غنی تر از
بار هزاران کاروان خواهد بود
و به مثابه نعمت
شوق بی کران می بخشایی
به آنان که مرگت را خواستند
و ناکامی ات را...
اما اگر در نیمه راه
از پای در آیی و باز نگردی،
آه ، پیش از مردن، در واپسین ساعت
از مشامت، از قلبت، از جای پاهایت
همه روزهایت- گذشته و حال و آینده-
یک جا به پا می خیزند
و تو را بدرود می گویند...
و خورشید با آخرین سخاو تش
به زیر مژگانت عطر می فشاند
و زمان – این آوازه خوان ابدی-
کلام جاودانگی نجوا خواهد کرد.
هم اینک جامه سفر به تن کرده
به دستت عصا و بر دوش کوله بارگرفته
تو رهسپار دوردستهای شکوهمند می شوی
و روحت توانا است و چهره ات آسوده و نگاهت آبی و آرام.
در این باره که مسیر کدامین نبردها
کدام بزرگمردی نادیده و قصه گون را بر گزیده ای
فقط به وقت بازگشت برایمان سخن می گویی،
.-اگر که بر گردی و پایت به بلا بر نخورد-
اگر که بر گردی در نگاههای زلالت
افق های بی انتها می آوری،
اقیانوسهای آبی دورهای ناپیدا،
ومسیر رودها و زنجیره کوهها
و پیچش بادها را
پرزور و پرثمر...
بر روی پاهایت- که می داند؟-
رد کدام کوره راهها را می آوری؟
آنجا که هر گز پای رهگذری نرسیده،
همان جا که تو یقین
خورشید را به هنگام شب دیدی
پر سخاوت و لایزال...
و بر روی زبانت- که می داند؟-
چه حلاوتها می آوری!
سرشار از چه شهدها گشته و
چه زهرها چشیده می آیی!
در مشامت عطرهایی ازلی می آوری
که هیچ آدمیزاد به عمر خود نبوییده؛
که شاید جانبخش اند
شاید هم مرگ آور...
و در گوشهای بیدار رهپویت
صداهای ماورای زمینی می آوری،
صدا ی بیابان و صدای جنگلها، صداهایی که
نهان می شوند و به دورها فرا می خوانند،
وصدای خزنده و صدای لاک پشت...
با این سرود تو را می ستایم، ای رهنورد،
ای کاوشگر آفاق ناآشنا،
ره بپیما و به پیش رو،
بگذار که راه سنگلاخ باشد
و روحت استوار
و اشتیاقت همیشه بیدار...
به وقت بازگشت، روحت غنی تر از
بار هزاران کاروان خواهد بود
و به مثابه نعمت
شوق بی کران می بخشایی
به آنان که مرگت را خواستند
و ناکامی ات را...
اما اگر در نیمه راه
از پای در آیی و باز نگردی،
آه ، پیش از مردن، در واپسین ساعت
از مشامت، از قلبت، از جای پاهایت
همه روزهایت- گذشته و حال و آینده-
یک جا به پا می خیزند
و تو را بدرود می گویند...
و خورشید با آخرین سخاو تش
به زیر مژگانت عطر می فشاند
و زمان – این آوازه خوان ابدی-
کلام جاودانگی نجوا خواهد کرد.
***
باز بهار آید، گل به بار آید
دلدار باز به کام یار آید
سالها بچرخند، آدمی شود دگرسان
آواز بلبل باز ماند به کوهساران.
بلبلی دگر آید در باغ پر گشاید
عاشیقی دگر آواز دنیا سراید
آنچه من نگفتم فردا او بخواند
روزها دود گردند و سال بماند.
هزار گل در جهان بشکفد
هزار چشم در جهان بگرید
هزار دل در جهان زخم بیند
عشق آتش شود و خون بماند.
کُندُر برای قلبی دگر بسوزد
باز سوسن و نسترن بروید
دلدار بگرید و اشکش بریزد
به روی سنگ مرمر قبرم بماند.
***
مقدمه منظومه « توده های به جنون آمده»
به یاران دور و نزدیک!
به دنیاها ! به خورشیدها!
به جانهای آتش سان!
به همه کسان که روحشان می سوزد درخشان!
به ارواح خورشید گون همه آنان!
در این گرگ و میش مهیب مرگ و زندگی
به جانهای خودافروز و بر کف
درود! درود!...
مترجم: امیک الکساندری
اخبار مرتبط
طومارهای شهر سنگی و رازهای دو هزارسالهای که فاش میکنند
پترا (Petra) یک شهر باستانی در اردن است که به دلیل معماری صخرهای چشمگیرش مشهور است. پترا حدود قرن چهارم پیش از میلاد توسط نبطیان تأسیس شد و بعداً تحت کنترل امپراتوری روم درآمد.
ماجرای واقعی تخریب معبد سلیمان چیست؟
جوزفوس فلاویوس مورخ یهودی، آتشسوزی و تخریب معبد سلیمان را امری کاملا تصادفی میخواند و میگوید شهر به تصرف رومیها درآمد. اما واقعیت این است که معبد سلیمان به دست خود یهودیان تخریب شد.
اپیکتتوس؛ بردهای که فیلسوفِ رهایی شد
اپیکتتوس باور داشت که «فلسفه» را نباید توضیح داد، بلکه باید آن را تَجسُّم بخشید و زیست و این مُیسّر نمی شود مگر با «هارمونی» و «یکپارچگی» ساحتهایِ مختلفِ وجودِ آدمی [به تعبیر استاد «ملکیان»، سه ساحتِ «درونی»؛ باورها/ عواطف، احساسات و هیجانات/ خواست و اراده و دو ساحتِ «بیرونی» گفتار و رفتار].
سیونیک کانون بحران در قفقاز
کتاب نوین دکتر مجید کریمی با سرنام سیونیک کانون بحران در قفقاز (تاریخ و اهمیت راهبردی استان سیونیک ارمنستان و کشمکش بر سر دالان زنگزور ) در ۲۹ آذرماه ۱۴۰۲ به بازار کتاب آمد.
مفاهیم: هنر بیزانسی چیست؟
همشهری آنلاین - مهدی تهرانی: هنر بیزانسی در حقیقت شیوهٔ معماری و نقاشی و موزاییککاری مختص امپراتوری بیزانس است که از قرن چهارم میلادی در بیزانس یا روم شرقی که پایتخت آن قسطنطنیه بود معمول شد و تا قرن پانزدهم میلادی در بسیاری از کشورها به خصوص سوریه، یونان، یوگسلاوی و روسیه متداول ماند.
انواع تقویم ها در جهان
تقویمی ارمنی ، تقویم مردم ارمنی است.ارمنستان نیز به منزلهٔ سرزمینی تاریخی و کهن از گذشته تا به امروز تقویمهای متنوعی داشتهاست.