پایگاه خبری هایازد
پایگاه خبری هایازد
جستاری بر ایرانشهر در کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی و شوند بازشناخت آن

سخنرانی مجید کريمی با سرنام جستاری بر ایرانشهر در کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی و شوند بازشناخت آن

مجید کریمی
 
13 شهریور 1402 خانه اندیشمندان علوم انسانی
 
ایرانشهر نام تاریخیِ سرزمینی است که از چند هزار سال گذشته، در پهنه ای از باختر آسیا و دل خاورمیانه، و چهار راه تاریخیِ خاور به باختر جهان، و همچنین در میان چهار دريای پارس، کاسپین، سیاه و دریای سپید (مدیترانه)، و دو رود میان رودان و فرارودان جای داشته است.
 
ابوریحان بیرونی در سده پنجم خورشیدی، در نبیک ارزنده خود به نام « التَفهیم لِاَوائلِ صَناعَةِ التَنجیم» به دبیره پارسی، هفت کشور و یا هفت اقلیم، از بخش بندی جهان را بازگشاده، و آنگاه اقلیم چهارم و میانی را ایرانشهر خوانده و جاینام های آن را نیز، یک به یک آورده است.
 
ایرانشهر از پیوند دو نام «ایران یا اَران» با «شهر» ساخته شده است که ایران، به چمِ مردمان نژاده و یا پاک گفته شده است و به سرزمینی گفته می شود که مردمانی به نام ایرانی در آن زندگی می کرده اند. می دانیم که زبان و فرهنگ چیره و گسترده در ایرانشهر همانا زبان کهن پهلوی و یا فرهنگ و هنر مردمان ایرانی بوده است. اگرچه خرده فرهنگ ها و زبان های بومی هم در آن سرزمین مانند هر جای دیگری بوده است.
 
از آن رو است که ایرانشهر واژه ای برساخته و خودساخته، در روزگار ما نیست. نام جغرافیا و فرمانروایی شاهان ماست. این جاینام را از دوره هخامنشی به این سو، گفته، نوشته و شناسانده اند.
 
جاینام شناسان در تاریخ کهن ایرانی و به ویژه در دوره ساسانی و سده های نخستین آمدن اسلامِ به ایران، نام ایرانشهر را، در میان هفت اقلیم و یا هفت کشور آورده اند و اقلیم چهارم و یا میانی را ایرانشهر بازنموده اند.
 
ارنست هرتسفلد، ایرانشهر را واژه پرکاربرد در دوره هخامنشی آورده و گفته که، نام پادشاهان هخامنشیان بوده است.
 
در بند دوم سنگ نبشته داریوش یکم، در نقش رستم، چنین می خوانیم: من داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای همه گونه مردم، شاه در این سرزمینِ بزرگِ دور و دراز، پسر ویشتاسب، هخامنشی، پارسی، پسر پارسی، یک آریایی، دارای نژاد آریایی.» داریوش سپس در بند سوم، به درستی و روشنی، کشورهایی را که از پارس جدا هستند را، نام برده است. از این رو این نام، در دوره های پسین، دگرگشته است و در دوره ساسانی، همچم با سرزمین، آورده می شود.
 
نام ایرانشهر بر روی سنگ نبشته شاپور یکم در کعبه زرتشت و سکه های دوره پادشاهی ساسانی به روشنی آورده شده است. بهر روی این نام، نامی فرانژادی و فراتباری است. در اوستا ایرانشهر، با نام خُوَنیرَثِ بامی (چرخ و یا ارابه درخشان) یا به فارسی میانه، خُوَنیرَه در سرزمین های میانی، آمده است.
 
در دوران پس از یورش تازیان به ایران، باز هم این نام در نوشته ها به فراوانی به چشم می خورد. در پیش نوشتار شاهنامه منثور ابومنصوری، سپهسالار خراسان بزرگ در دوره سامانی، نام ایرانشهر آورده شده است و او هم ایرانشهر را با نام خنرَسِ بامی آورده است، و می نویسد: « که ما بدو اندریم و شاهانِ او را ایرانشهر خواندندی.» در شاهنامه گنجینه بزرگ ما ایرانیان نیز، به جای نام ایرانشهر « شهر ایران » آمده است، که خواست فردوسی همانا ایرانشهر بوده و این واژگان جابجا شده اند و چمِ هر دو، یکی است. فردوسی در بخش رزم کیکاووس می سراید:
 
که پور فریدون، نیای من است     همه شهر ایران، سرای من است
 
ابوریحان بیرونیِ خوارزمی، نبیک التفهیم خود را در سال 398 يزدگردی و یا 420 هجری، در زمان محمود غزنوی و خلیفه عباسی القادر بالله نوشته است. بیرونی در نبیک التفهیم اقلیم های جهان را بر پایه فرمانروایی جهان و از افریدون می آغازد. او می نویسد: « از افریدون که از جباران پارسیان بوده است حکایت کنند که زمین را بخشش به سه قسم کرده است به میان سه فرزند. پاره مشرقی که اندر او، ترک و چین است پسرش را داد تور. و پاره مغربی، که اندر روم است، پسرش را داد آنکه سلم نام بود. و پاره میانگین، که ایرانشهر است، ایرج را داد و این قسمت به درازا است.» ابوریحان بیرونی می افزاید که پارسیان مملکت ها را به هفت کشور قسمت کرده اند و هندوان به نه پاره قسمت کردند، و هر بخش را کند (Kanda) نام نهاده اند.
 
بنابر پهنه بندی جهان از نگاه بیرونی، اقلیم سرزمینی نیست که به دست یک تن فرمانروایی شود. بیرونی خود پایفشاری دارد که آنچه من درباره اقلیم آورده ام به درستی نزدیک تر است اگرچه کاستی هایی نیز دارد. او آغاز بخش بندی جهان را به فرمانروایی فریدون بازمی گرداند. اگرچه که او در روزگار خود یا نزدیک به دوره خود، اقلیم ایرانشهر را بر پایه فرمانروایی ندانسته و گزارشی را که او برای ما بازمی گشاید، نشان می دهد که پایه اقلیم بندی را، بر جغرافیا و فرهنگ گذارده است.
 
ابوریجان بیرونی بخشی از ایران امروز « زاولستان و والشتان ( میان غزنه و مکران و سیستان) و سیستان و کرمان و پارس و سپاهان و اهواز» تا دریای پارس را، در اقلیم سوم آورده است. سپس پهنه بالایی ایران امروز را در درون اقلیم چهارم می گذارد و می نویسد: « و اقلیم چهارم آغازد از زمین چین و تبت و قتا ( ختا) و ختن و شهرهایی که به میان آنست و بر کوههای کشمیر و بلور و وُخان (ماوراء النهر) و بدخشان بگذرد سوی کابل و غور و هری و بلخ و طخارستان و مرو و کوهستان و نشابور[ و طوس]  و کومش و گرگان و طبرستان و ری و قم و همدان و موصل و آذربادگان ( آذرآبادگان) و منبج و طرسوس و حران و ثُ غَرهای ترسا آن و انطاکیه و جزیره های قبرس و رودس و سقلیه تا دریای محیط رسد بر خلیجی که میان شهرهای مغرب و اندلس است و او را زَقاق (مغرب) خوانند.»
 
او موصل، منبج، طرطوس و حران و مرزهای مسیحی آن و انطاکیه و جزیره های قبرس و رودس و سقلیه تا دریای محیط را در پهنه ایرانشهری آورده است. در آن روزگار نیمه جنوبی آناتولی تا قبرس بخشی از اقلیم چهارم بوده است و نیمه شمالی آناتولی در دست روم شرقی بود که سده ها پس از آن بدست عثمانی برافتاد. به دیگر سخن همان جایی است که کردها و ارمنی ها و گروهی از عرب ها زندگی می کردند. از سوی دیگر در می یابیم که پهنه دراز ایرانشهر از زمین چین آغاز شده و به دریای محیط در اقیانوس اطلس امروزی می رسیده است.
 
بیرونی اقلیم چهارم یا ایرانشهر را، پایین تر از شهرهای قم و ری و همدان ندانسته است. او ری و قم که هوایی گرم و خشک دارند و دروازه ایرانشهر به سرزمین های پایین دستی گرمسیری است را، در اقلیم ایرانشهری نمی آورد. باید دانست که او زاده خوارزم بود و در بخارا هم، روزگاری را در دربار سامانیان سپری کرده بود و زمانی را نیز در گرگان، نزد قابوس گذارند.
 
او در همین دوره بود که به ری رفت و دوره ای را نیز همزمان با غزنویان بود و در غزنی در گذشت. بنابراین بیرونی، بخش ارزشمند و کانونی اقلیم چهارم یا ایرانشهر آن روزگار را، در نوردیده بود و در میان آن، زندگی کرده بود و از نزدیک می شناخت. بیرونی در این دوره می دانسته که این اقلیم، دارای سرزمینی با فرمانراویی یگانه نبوده و چند پاره شده بود. چند فرمانروا در این پهنه بر آن سردمداری می کردند. از این رو در زمان بیرونی پهنه ایرانشهر بر پایه آب و هوا و یا پیوستگی و همبستگی فرهنگی و مردمانی بازشناسی شده است و نشان می دهد که ایرانشهر، گسترده و دارای تیره ها و تبارهای گوناگون و مردمان چند فرهنگی بوده است.
 
می دانیم که بطلمیوس نیز، آورده بود که اقلیم چهارم یا ایرانشهر، آب و هوای میانه ای دارد. آب و هوای اقلیم چهارم، بهترین برای کشت گیاهان و کار بر روی خاک بوده است. بهترین خوراکی ها و سبزه زارها و باغ های میوه از آن مردمان ایرانشهر بوده است.
  
اکنون در روزگاری هستیم که بایستگیِ بازشناخت ایرانشهر، برای هر پژوهشگری دو چندان شده است و نیاز ما برای پیوند زدن به آرمان های ایرانشهری و ایستادگی در اقلیم چهارم، به سان نبرد مرگ و زندگی است.
 
زیرا که می توان دید که کوشش ها بر آن بوده است که، آرمان های فرهنگی ایرانشهری، فراموش و یا کنار گذاشته شود و شهروندان ایران زمین، از گذَشته کهن خود جدا مانند. همه دستگاه ها و سرمایه ها و برنامه ها و رهنمودها، به سویی گام بر می دارند که نمادهای ایرانشهری را با چیزی دیگری، جابجا کنند و شهروندانی را بسازند که اندک آگاهی از پیشینه و پیوندهای فرهنگی و هنری و دانشی کهن خود، داشته باشند. گونه ای از شهروندان را بسازند که تاریخ اش، فرهنگ اش، دلبستگی اش، آداب اش و آرمانش جای دیگری است.
 
بازشناسی ایرانشهر آن نیست که ابلهانه به مرزهای گذشته برگشته و یا از دل این پژوهشگری و واکاوی، انگارگان نژادگرایانه را درآوریم و به خورد فرهنگی مردم دهیم. آماج آن است که گوهر نایابی را پیدا کنیم که آن را گم کرده ایم. تاریخ را به گذشته راستین خود پل بزنیم. با ایران خودمان و با شهرها و شناسنامه خودمان، آگاه شویم.
 
زیبایی کار پژوهش در زمینه ایرانشهری آن است که ایران امروز را به ایران چند فرهنگی، چند نژادی و چند تباری گذشته، پیوند می زند و راه همزیستی، همبودی، همزبانی، همکاری، و هم دلی را برای فردای ما، نشان می دهد. آنهم در مرزهایی که پیوسته دشمنان در کمین آن نشسته اند. 
 
 
بازاندیشی ایرانشهری، بدان مانست که، ما بدانیم در گذشته دور خود، با چه مردمانی، چه فرهنگی، چه آموزه هایی، چه هنرهایی، چه دانشی، سر و کار داشته ایم و آنها را بکار گیریم و در توانمند کردن و به روز کردن آن بکوشیم. جوانانی را بار نیاوریم که، شناسنامه فرهنگی و تاریخی خود را، از سر تا پا، جابجا و گم کرده اند و دل در گرو جای دیگری بسته اند.
 
در پهنه ای از خاورمیانه که همگی دست به دست هم داده اند تا ایران فرهنگی و تاریخی را با رویه نژادپرستانه خرده خرده کنند. آیا پاسداشت گذشته خود و آگاهی از گذشته خود و زنده کردن آیین های کهن، کهنه پرستی، نفرت پراکنی و یا نژادپرستی است؟!
 
کدام مردمان را در جهان امروز سراغ دارید که در پی بازشناخت فرهنگ و هنر و تاریخ گذشته خود، سرمایه های کلان و هنگفتی را هزینه نکرده باشند. آیا سرمایه های ملی ایران برای بازشناخت و توانمندتر کردن شناسنامه مردمان ایران هزینه می شود؟ بازیابی ایرانشهر و نگرش ایرانشهری نیازمند سرمایه گذاری و هزینه کردن های دستگاه و بودجه دیوانی و خزانه کشوری است. مردم به خودی خود نمی توانند گذشته خود را پاس دارند مگر که دیوان سالاران به کمک آنها آمده و از سرمایه کشور برای بارورتر کردن و شناختن مانداک ها و گنجینه های ایرانشهری بهره گیرند.
 
افسوس و صد افسوس کسانی در درون ایرانشهر هستند که تیشه برداشته به ریشه و جان ارزش های ایرانی افتاده اند. شناسنامه فرهنگی نوشته اند که نه ایرانی است و نه ایرانشهری. و بسی افسوس که بی مهابا و شتابان، در پی دشمنی با آن برآمده و دست همسایگان ایران را بازگذاشته اند، که گستاخانه همه مانداک ها و گوهرهای ادبی، دانشی، فرهنگی و آیینی ما را بربایند و به نام خود جا زنند.
 
چنانچه به ایرانشهر ابوریحان بیرونی نگاه کنیم در می یابیم که ایرانشهر یا اقلیم چهارم ویژگی های داشته است که می توان آن را بازسازی کرد و بکار گرفت. اگر به شهرها و جاینام هایی که بیرونی، یک به یک بازگشاده است، نگاه کنیم، چند فرهنگی، چند زبانی و چند دینی و چند مردمانی را، به سادگی در ایرانشهر، می توان دید که در کنار هم، در یک سرزمین می زیستند.
 
زمانی غربزدگی و غرب گرایی، مهراب کسانی بود که فرهنگ ایرانی را خرد می کردند. امروز هم سکان فرهنگی در دست کسانی است که مهراب راستین آنها، نه در ایران، که در جایی دیگر است.
 
فرهنگی ساخته شده که جوانان را از ایرانشهر یا ریشه خود دور کند. شهروندی را می سازند که چهره اش، زبانش، نیایش اش، ستایش اش، رفتارش، جامه اش، قهرمانانش برون از ایرانشهر است.
 
هنگامی که ما در درون خود نمادهای فرهنگی، قهرمانان و آیین های زیبای ایرانشهری را می کوبیم و یا در سامانه آموزشی خود آنها را به کنار می نهیم، فرزندانی را بار می آوریم که نه ایرانشهری می اندیشند و نه دل در دوستی ایرانشهر دارند و آبشخورشان جای دیگری است. خواه ناخواه آنها را به سوی برون مرز هل می دهیم و انگیزه میهن دوستی را در میان جوانانمان می کشیم.
 
جوانانی را بار آورده ایم که سه دسته شده اند یا به غرب پناه می برند و یا به حجاز و یا سردرگم بر سر دوراهی در ایران مانده اند. ایرانی را می سازیم که مردمش چند پاره، چند دسته و با هم ناهمدل و ناهمبسته اند. الگوهای ساختگی در پی نمایان شدن است که نه ایرانی است و نه انیرانی.
 
دانستن ایرانشهر بیرونی، یک راهبرد و راهکار برای برخورد با دست درازی های دشمنان ایران کهن است. امروز همه کشورهای همسایه از افغانستان گرفته تا جمهوری آذربایجان، از ترکیه تا عراق و نوار پایینی خلیج فارس، در پی توانمند کردن شناسنامه فرهنگی، زبانی و نژادی خود و مردم سازی هستند. همسایگان در نبیک های درسی خود با داده های نادرست، تخم دشمنی و کینه را در دانش آموزان خود با ایران و ایرانی ریخته اند و هر روز به فرهنگ و هنر ایرانشهر، دستبرد می زنند و آن را از آن خود دانسته اند.  پان ایسم های دور تا دور مرزهای ایران امروز، با اندیشه های تندرویانه و خشک دینی و نژادی، در پی پاره پاره کردن ایرانشهر هستند. چرا؟ زیرا نیک دانسته اند که ایران امروز به ایرانشهر دلبستگی ندارد و کسی هم در ایران آن را پاسداری نمی کند، پس زمان آن فرا رسیده است که همه سرمایه های ما را تاراج کنند.
 
اگر از ساز و کارها و فرهنگ ایرانشهری دور شویم دیگر شناسه (هویت) ایرانی نخواهیم داشت و جایگاه فرهنگی ایران در جهان به پستی می گراید. جایگاه فرهنگی اقلیم چهارم یا ایرانشهر در اقلیم های دیگر، آب خواهد شد و دیگران، شناسنامه هنری و فرهنگی ما را، به تاراج برده و از آن خود خواهند کرد و زمینه پراگندگی و سرخوردگی و فروپاشی خود را با دستان خود فراهم خواهیم کرد.
 
بیرونی، ایرانشهر را یک پهنه برخوردار و پر برکت و از نگر فرهنگی ارزشمند و بالنده و خرداگرا و خرافات ستیز دانسته است.
 
از این رو ایرانشهر فقط با نمادهای آیینی ایرانی زنده و بازسازی و ماندگار خواهد شد. اگر نمادهای ایرانشهری را پاس داریم، شناسایی کنیم و در لایه های آموزشی، رسانه ها، دانشگاه ها، وزارتخانه ها، شهرداری ها و هنرکده ها، بپرورانیم، مردمان ایرانشهر را همبسته، دلبسته و شیفته و بهم پیوسته خواهیم کرد و شهروندی را خواهیم ساخت که دچار دوگانگی، از خودبیگانگی و سردرگمی درونی نخواهد شد و شناسنامه خود را گم نخواهد کرد.
 
 
 
 


خبرگزاری هایازد اخبار مرتبط
طومارهای,شهر,سنگی,رازهای,دو,هزارساله‌ای,فاش , طومارهای شهر سنگی و رازهای دو هزارساله‌ای که فاش می‌کنند
طومارهای شهر سنگی و رازهای دو هزارساله‌ای که فاش می‌کنند
پترا (Petra) یک شهر باستانی در اردن است که به دلیل معماری صخره‌ای چشمگیرش مشهور است. پترا حدود قرن چهارم پیش از میلاد توسط نبطیان تأسیس شد و بعداً تحت کنترل امپراتوری روم درآمد.
ماجرای,واقعی,تخریب,معبد,سلیمان , ماجرای واقعی تخریب معبد سلیمان چیست؟
ماجرای واقعی تخریب معبد سلیمان چیست؟
جوزفوس فلاویوس مورخ یهودی، آتش‌سوزی و تخریب معبد سلیمان را امری کاملا تصادفی می‌خواند و می‌گوید شهر به تصرف رومی‌ها درآمد. اما واقعیت این است که معبد سلیمان به دست خود یهودیان تخریب شد.
فلسفه,عصر-هلنیستی,فلسفه‌هایِ-دورۀ-یونانی-‌مآبی,رواقی‌-گری,مکتبِ-سُتاوندی,مرگ-‌اندیشی,هارمونی,یکپارچگی,ساحت‌هایِ-مختلف-وجود-آدمی,فیلسوف,فیلسوف-رهایی,اپیکتتوس,اپیکتت,رضا-دانشمندی , اپیکتتوس؛ برده‌ای که فیلسوفِ رهایی شد
اپیکتتوس؛ برده‌ای که فیلسوفِ رهایی شد
اپیکتتوس باور داشت که «فلسفه»‌ را نباید توضیح داد، بلکه باید آن ‌را تَجسُّم بخشید و زیست و این مُیسّر نمی‌ شود مگر با «هارمونی» و «یکپارچگی» ساحت‌هایِ مختلفِ وجودِ آدمی [به تعبیر استاد «ملکیان»، سه ساحتِ «درونی»؛ باورها/ عواطف، احساسات و هیجانات/ خواست و اراده و دو ساحتِ «بیرونی» گفتار و رفتار].
سیونیک,کانون,بحران,قفقاز , سیونیک کانون بحران در قفقاز
سیونیک کانون بحران در قفقاز
کتاب نوین دکتر مجید کریمی با سرنام سیونیک کانون بحران در قفقاز (تاریخ و اهمیت راهبردی استان سیونیک ارمنستان و کشمکش بر سر دالان زنگزور ) در ۲۹ آذرماه ۱۴۰۲ به بازار کتاب آمد.‌
مفاهیم:,هنر,بیزانسی,چیست؟ , مفاهیم: هنر بیزانسی چیست؟
مفاهیم: هنر بیزانسی چیست؟
همشهری آنلاین - مهدی تهرانی: هنر بیزانسی در حقیقت شیوهٔ معماری و نقاشی و موزاییک‌کاری مختص امپراتوری بیزانس است که از قرن چهارم میلادی در بیزانس یا روم شرقی که پایتخت آن قسطنطنیه بود معمول شد و تا قرن پانزدهم میلادی در بسیاری از کشورها به خصوص سوریه، یونان، یوگسلاوی و روسیه متداول ماند.
انواع,تقویم,ها,در,جهان , انواع تقویم ها در جهان
انواع تقویم ها در جهان
تقویمی ارمنی ، تقویم مردم ارمنی است.ارمنستان نیز به منزلهٔ سرزمینی تاریخی و کهن از گذشته تا به امروز تقویم‌های متنوعی داشته‌است.

نظرات نویسندگان در یادداشت‌ها لزوماً بازتاب دیدگاههای «hayazd» نیست.