درنگی بر ادبیات کودک در آثار صمد بهرنگی
صمد بهرنگی زاده در 1318 خورشیدی در تبریز از سرشناسترین و برجستهترین نویسندگان ادبیات کودک است و از وی داستانهای ارزشمندی در این حوزه بهجا مانده است که ازجمله آنها میتوان به افسانه محبت، اولدوز و عـروسک سـخنگو، اولدوز و کـلاغها، ۲۴ ساعت خوابوبیداری، پسـرک لبوفروش، پیرزن و جوجه طـلاییاش، دو گـربه روی دیوار، سرگذشت دانه برف، سرگذشت دومرول دیوانهسر، کچل کفترباز، کوراوغلو و کچل حمزه، مـاهی سـیاه کوچولو و یک هلو و هزار هلو اشاره کرد.
او داستاننویسی را با طنزنویسی آغاز کرد و در مجلات فکاهی فعالیت میکرد. او در ۱۳۳۹ نخستین داستان منتشرشده خود به نام عادت را نوشت و علاوه بر داستاننویسی در ترجمه از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و پژوهشهایی در در جمعآوری فولکلور آذربایجان نیز انجام داد.
صمد بهرنگی از نظر شخصیتی فردی حساس و آگاه به شرایط بود و به همین دلیل در داستان هایش نیزمردمانی را می آفرید که به شدت احساس زندگی و زنده ماندن درآنان وجود داشت و سعی در تقویت آن دارند . او معلمی بود که دغدغهی کودکان و زندگی آنان و نحوه شکلگیری تفکرات آنها را داشت این دغدغهمندی او را میتوانیم در داستانهایش ببینیم.
نفوذ و تاثیرات آثار او از مرزهای ادبیات کودک نیز گذشت و الهام بخش آثاری مانند کتاب «و خاک تشنگی بود» بودند. اغلب نویسندگان کودک و نوجوان ایرانی به نوعی مدیون بهرنگی هستند زیرا بهرنگی نقطه عطف ادبیات کودک ایران است .
صمد بهرنگی را با توجه به ویژگیهای آثارش بنیانگذار ادبیات داستانی کودک و نوجوان به معنای امروزی میدانند. دنیای داستان ها و آثار بهرنگی به گونه ای است که گویا در دنیای کودکان سیر میکنیم اما تفکراتی که در پی تمامی بخشهای داستانهای او وجود دارد چیزی فراتر از آنچه که ما میپنداریم است. این ویژگی آثار صمد علاوه بر اینکه میتواند آثار او را فاخر و متفاوت نمایان کند به عنوان یکی از مشکلات آثار او نیز به حساب میآید؛ چرا که اگر آثار و هدف او پرداخت به مسائل کودکان و ادبیات کودک است چطور ممکن است که در جریان داستان های او یک کودک از فضای داستان درک درستی داشته باشد، دست کم در میان بیشترکودکان نمیتوان انتطار داشت که هدف اصلی داستان را درک کنند.
آنچه که کار صمد را بدیع مینماید و نمایان کننده قدرت وی در تاثیرگذاری و تبحر در آموزش کودکان است؛ اقدامات وی در این حوزه است. شاید اکنون تنها ما آثاری از صمد را ببینیم؛ اما او آموزگاری بود که این افکار را به دانش آموزان خود نیز منتقل میکرد. تفکراتی که بتوانند به کودکان بگوید دنیا فراتر از آن چیزی است که تصور میکنید و باید آگاه شد و رفت و دید در انتها چه چیزی واقعیت و حقیقتی است که وجود دارد. بهرنگی به خوبی از تفکرات مدرن مطلع بود و توانست با نوشتن داستان ساده و در عین حال بحث برانگیز " ماهی سیاه کوچولو" این تفکر انتقادی خود را در ذهن کودکان نهادینه کند. کودک شاید در وهله اول با جریان دقیق و استعارههای نهان در در داستان همراه نشود اما آنچه که در ذهن او هست او را به کندوکاو در داستان روایت شده مشغول میکند.
بهرنگی در مورد ادبیات میگوید: «اکنون زمان آن است که در ادبیات کودک به ۲ نکته توجه کنیم: ادبیات کودکان باید گلی باشد بین دنـیای رنـگین و بیخبری و رؤیاها و خیالهای شیرین کودکی و دنیای تاریک و آگاه غرقه در واقعیتهای تلخ و دردآور و سرسخت محیط اجتماعی بزرگترها...باید جهانبینی دقیقی به بچه داد: معیاری به او داد تا بتواند مسایل گوناگون اخلاقی و اجتماعی را در شـرایط و مـوقعیتهای دگرگونشوندهء دائمی و گوناگون اجتماعی ارزیابی کند.»
بازتاب این اندیشه او در داستانهایش قابل مشاهده است تلاش او برای ایجاد افسانههای نو با الهام از افسانههای کهن و بومی و در و آثاری چون «الدوز و کلاغها، کچل کفترباز، افسانه محبت، سرگذشت دومرول دیـوانهسر»قابل مشاهده است که با استفاده از تمهیدات آگاهانه تلاش میکند که افسانههای نو با اندیشه و دورنمایههای تازه خلق کند.
یکی از وجوه متمایز صمد بهرنگی در مقام نویسنده در عرصه ادبیات کودکان تعهد وی به مضمون رهایی است او تلاش میکند دو شکل از اسارت را به تصویر بکشد ؛ اسارتی به شکل فقر و تهیدستی و اسارتی به شکل فقر فرهنگی. هدف اصلی بهرنگی از قصه نویسی نه تنها پر کردن خالی و کمبود منابع، متنهی داستانهایی است که به طور خاص به تربیت انتقادی بپردازند. تربیت انتقادی که نه صرفا القا یک تفکر از پیش بلکه باور بر اینکه راهگشای یک زندگی سازنده داشتن یک تفکر انتقادی و توجه به مابقی ابعاد زندگی و پرسش از آنچه که نمیدانیم ولی تاثیر خودشان را در زندگیمان دارند.
او شخصیتها و تم داستانهای خود را در مواردی بسیار سمبولیک خلق میکند که با وقایع روزگاه شباهت دارند در آثار او تقابل شخصیت اول با دشمنی وجود دارد که خود شکلی سمبولیک ازیک تیپ شخصیت اجتماعی است. شخصیتهای آثاراو خصوصیات طبیعی خود را از دست داده و انسانی شدهاند. تمامی اتفاقاتی که نویسمده به شکل واقعی در زندگی اجتماعی خود با آنها روبرو بوده است و به صورت عینی آنها را تجربه کرده است؛ در قالب یک داستان در دنیای کودکانه راه خود را برای نشستن در یک تفکر که آماده دریافت این اطلاعات است پیدا میکند.
آنچه که برای کودکان ملموس و قابل درک است در داستانهای صمد روایت میشود و شخصیتهای خوب و بد داستان و یا دوستها و دشمنها هر یک با زیرکی تمام به عنوان نمادی از معضل اجتماعی و یا پیامهای اجتماعی در داستانهای او به چشم میخورد. شخصیتها در ذهن کودک با توجه به خصوصیاتی که به آنها نسبت داده میشود، مینشینند و به همین ترتیب خواننده و یا شنونده آن در ذهن خود آنها را تجسم میکند و میپروراند. در اصل بیش از آن که ارتباط وی در داستان ها مخاطب خود به صورت یک سویه باشد سعی میکند که کنش تمامی شخصیت ها به صورت ارتباطی با یکدیگر باشد و نه صرفا القا یک تفکر بلکه همراهی خواننده با آنچه که در حال رخ دادن در داستان است.
بهرنگی اعتقاد دارد که نظام آموزشی میبایست به آگاهی دادن نسبت به مسائل پیرامون افراد بپردازد و شوق فعالیت را در انسان بیانگیزد که این امر تنها در شرایطی صورت میگیرد که انسان بتواند به صورت آزاد و رها بیاندیشد. هرچند عمر کوتاه بهرنگی این امکان را از وی گرفته تا بتواند بس از این در دنیای کودکان و ارائه آموزش های انتقادی تاثیر خودش را به شکلی مثبت بیش از این باقی بگذارد؛ اما نمیتوان منکر اقدامات وی در نهاد پرورش و تربیت کودکان و چاپ کتابهای ارزشمند در کانون پرورش فکری کودکان شد. هرچند دنیای داستانها و نوشتههای صمد چیزی فراتر از این مطلب بود اما آنچه که نوشتیم مختصری بود درباره دنیا و نگرش و آثار صمد بهرنگی و آنچه که برای تمامی مخاطبان وی اهمیت کارهای او را عیان میکند تلاشهای او در راستا ارائه ادبیات انتقادی و همراهی مخاطب خود چه بزرگسال و چه نوجوان با آنچه که وی قصد داشته است در تمامی آثار خود فریاد بزند.