تلاش های خستگی ناپذیر "یپرم خان سردار" در تشویق مبارزان و احیای نهضت مشروطیت در گیلان، سازماندهی نیروها پس از فتح تهران و به دست گرفتن کنترل امنیت پایتخت، سرکوب جنبش های استبدادی در استانها و مقابله با لشکرکشی ها و سربازان شاه مخلوع، قابل ستایش است و "اسماعیل رائین" در کتاب پیش رو به آنها پرداخته است.
نویسنده از بازگرداندن نظم و آرامش در کشور به دست او سخن میگوید و زندگی و اقدامات وی را که به احیاکننده مشروطیت معروف بود، برجسته مینماید. "یپرم خان سردار" مردی بود که با وجود دسیسه های بسیار از سوی کارگزاران رژیم استبدادی، هیچگاه دست از مبارزه نکشید.
رهبران اصیل انقلاب مشروطه ایران، عمدتا با تقدیری غیرمنتظره و نابهنگام مواجه شده اند. غیر از افراد ناشناس که در شورشها و نهضتها شرکت داشتند، دلاورانه جنگیدند و خون خود را بر زمین ریختند تا نهال آزادی را سیراب کنند و یا در زندانها محبوس و مدفون شدند، بسیاری هستند که میتوان با کند و کاو و پژوهش، به هویت و دلاورمردیهایشان پی برد و نباید گذاشت که یاد و خاطرهی مردانی که بیتفاوت نماندند و برای آزادی کشورشان تلاش کردند، به ورطهی فراموشی سپرده شود. مطالعهی زندگی این بزرگمردان، سرشار از درس آزادگی و شجاعت است و میتواند الگوی مناسبی برای نسلهای کنونی و آتی کشور عزیزمان باشد.
***********************
آرایش آدمی راستی پرستی اوست. کسی که از آن آرایش تهی است او را بهانه کم نخواهد بود، با این پاسخ ها زبان جانبازان را بسته و آنان را از میدان بیرون کرده، جا برای خود و بستگان خود باز می کردند و اگر کسانی در برابر این ناسپاسی و دغل کاری ایستادگی نشان داده و از در خشم و تندی در می آمد، در زمان نام آشوب طلبی و قانون شکنی به رویشان گذارده از در ستم گری در می آمدند. درباره ستارخان و باقرخان یکی از گله های والی این بود که ارشد و ضرغام و لوطیان دوچی را به خانه خود راه داده و به ایشان زینهار بخشیده اند. این را گناه بزرگی از ایشان می شمرد و هواخواهان او داستان را با رنگ دیگری در روزنامه شمس و دیگر جاها پراکنده می کردند. اینان به یاد نمی آوردند که هنگامی که ارشد و ضرغام و لوطیان دوچی با مشروطه به دشمنی برخاستند، پاسخ ایشان را ستارخان و مجاهدان دادند. در آن هنگام آقای هدایت جان خود را برداشته بیرون رفت. امروز نیز ستارخان و مجاهدان شایسته ترین کسانی بودند که گناهان ایشان را بخشند و به آنان زینهار دهند. آن گاه ستارخان و باقرخان چگونه توانستند پناهندگانی را از خانه خود بیرون گردانند… در اسفند ماه تلگراف هایی از تهران رسیده از سردار و سالار خواستند روانه آن جا گردند… . باری روز بیست و هشتم اسفند در تبریز یکی از روزهای پرجوشی بود. تبریزیان دو تنی را که در سخت ترین روزهای گرفتاری پشت و پناه خود شناخته و آن همه مردانگی و دلیری از ایشان دیده بودند و از جان های خود بیشتر دوست می داشتند، به تهران می فرستادند. آنان که از آینده بیمناک بودند بر این رفتن ایشان افسوس ها می خوردند ولی چون چاره نبود، شکیبایی می نمودند. پس از نیمروز بازارها بسته و کوچه های سر راه همه پر از تماشاچی شده بود. دسته های یپرم خان از سواره و پیاده در سر راه رده بسته و دسته های پاسبان (آژان) کوچه ها را فراگرفته و آنچه به نام پاسداری می بایست آماده شده بود.