روسیه؛ قدرتی سیاسی با ضعف های اقتصادی
تافلر در این نظریه مهم سه موج را در روند توسعه تاریخی ملت ها در نظر می گیرد. اولین موج ابر تمدن ده هزارساله کشاورزی است که در آن نخستین موج دگرگونی اتفاق می افتد. موج بعدی ابر تمدن صنعتی است که ابتدا در اروپای غربی و آمریکای شمالی به راه افتاد و تاکنون نیز در پهنه گیتی در حال گسترش است. موج سوم نیز موسوم به ابر تمدن دانش پایه ای است که در جوامع صنعتی و شرق آسیا در حال پا گرفتن است.
نویسنده: علی اخوان؛ دانشجوی دکتری مطالعات روسیه دانشگاه تهران و تحلیلگر مسائل روسیه
دیپلماسی ایرانی: روسیه در طول تاریخ خود فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کرده است و این موضوع با نگاهی گذرا به تاریخ روسیه قابل درک است. اگر تاریخ روسیه را به سه دوره تزاری، شوروی و معاصر تقسیم بندی کنیم وجوه مشترک تمامی این ادوار تاثیرگذاری و سرنوشت ساز بودن روسیه در جهان علی الخصوص اروپاست. این موضوع در روسیه تا حدی مورد تایید است که روس ها خود را ناجی اروپا می دانند که اروپاییان را از یورش های ویرانگری همچون یورش مغولان، توسعه طلبی ناپلئون بناپارت و جنگ جهانی دوم نجات داده است. همین تاریخ پرماجرا و سرنوشت ساز روسیه، این کشور را تبدیل به قدرت بی چون و چرای سیاسی در ادوار مختلف تاریخی کرده است. قدرت سیاسی شوروی به حدی بود که میراث آن به روسیه معاصر رسیده است و در حال حاضر این کشور با عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل متحد، یکی از قدرت های تاثیرگذار بر معادلات جهانی است. اما موضوعی که توجه بسیاری از پژوهشگران و اندیشمندان حوزه روابط بین الملل و اقتصاد را به خود جلب کرده است شکاف اقتصاد و سیاست روسیه است بدین معنا که روسیه با وجود قدرت سیاسی در عرصه بین الملل چنان که بایسته و شایسته است در عرصه اقتصادی رشد قابل توجهی از خود نشان نداده و همواره قدرت سیاسی این کشور فاصله زیادی از قدرت اقتصادی آن داشته است. به عنوان مثال زمانی که نظام حاکم بر جهان دوقطبی بود و شوروی ابرقدرتی بود که دوشادوش آمریکا در حال رقابت بود مشکلات عدیده اقتصادی را تجربه می کرد و برای علاج این مشکلات، هر رهبری راهکار خود را ارئه داد اما آنچنان که باید و شاید علاج اقتصاد روسیه نشد. مثلا معروف ترین سیاست های اقتصادی شوروی سیاست جدید اقتصادی موسوم به نپ با ابتکار ولادیمیر لنین، سیاست های برنامه توسعه پنج ساله با ابتکار ژوزف استالین و در نهایت سیاست بازسازی اقتصادی موسوم به پرسترویکا با ابتکار میخائیل گورباچف تغییر شگرف و سترگی در اقتصاد روسیه پدید نیاورد و همچنان اقتصاد این کشور در حال رکود یا رشد ناچیز بود. رابطه معکوس قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی در تاریخ روسیه تبدیل به سوال رایجی از سوی اندیشمندان و پژوهشگران شده و تا کنون مقالات متعددی در این باره به چاپ رسیده و هر یک از متفکران به گونه ای به این موضوع نگریسته است. اوشارین در کتاب توسعه اقتصادی و مشکلات صنعتی سازی روسیه می نویسد: «روسیه با وجود اینکه بخشی از اقتصاد جهان است اما منطق خاص و پیچیده خود را نسبت به توسعه دارد. (...) زمانی که روند توسعه روسیه را با سایر کشورها علی الخصوص کشورهای اروپای غربی مقایسه می کنیم این سوال به ذهن متواتر می شود که چرا عقب ماندگی روسیه حفظ شده است؟» (Ошарин, 2008: 5) این پرسش محوری مقدمه ای برای نگارش این متن است. در این نوشتار سعی بر این است که ابعاد مختلف این مساله بررسی و به چرایی شکاف بین قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی روسیه پاسخ داده شود.
قبل از همه چیز برای فهم درست از موقعیت فعلی روسیه به لحاظ سیاسی و اقتصادی بهتر است به تئوری آلوین تافلر موسوم به موج سوم نگاهی انداخته شود. این چارچوب نظری در تبیین جایگاه اقتصادی و سیاسی روسیه در روندهای بین المللی کمک شایانی می کند. تافلر در این نظریه مهم سه موج را در روند توسعه تاریخی ملت ها در نظر می گیرد. اولین موج ابر تمدن ده هزارساله کشاورزی است که در آن نخستین موج دگرگونی اتفاق می افتد. موج بعدی ابر تمدن صنعتی است که ابتدا در اروپای غربی و آمریکای شمالی به راه افتاد و تاکنون نیز در پهنه گیتی در حال گسترش است. موج سوم نیز موسوم به ابر تمدن دانش پایه ای است که در جوامع صنعتی و شرق آسیا در حال پا گرفتن است. (منصورنژاد، 1387: 103) با نگاهی دقیق به شرایط فعلی روسیه متوجه می شویم که این کشور در حال حاضر در موج دوم یعنی ابر تمدن صنعتی است و در برخی قسمت ها هنوز در مرحله کشاورزی باقی مانده است و از این رهگذر این نتیجه حاصل می شود که روسیه یک کشور در حال توسعه تلقی می شود و این در حالی است که برخی کشورهای دیگر با قدرت سیاسی کمتر از روسیه در زمره کشورهای توسعه یافته قلمداد می شوند. به عنوان مثال ژاپن بسیار دیرتر از کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی وارد روند توسعه شد و به زودی از کشوری جنگ زده و آسیب دیده از تهاجم اتمی ایالات متحده آمریکا به یک قدرت اقتصادی مبدل شد ولی روسیه همچنان با داشتن امتیازات کلان سیاسی، قدرت اقتصادی قابل توجهی در عرصه بین الملل که توان رقابت با کشورهای اروپای غربی را داشته باشد محسوب نمی شود. اوشارین در این باره می نویسد: «توسعه اقتصادی روسیه بیش از سیصد سال است که با مشکل صنعتی سازی مواجه است. صنعتی سازی تنها مفهوم اقتصادی نیست بلکه یک مفهوم اجتماعی، فرهنگی و حتی روانی است (...) ساختار توسعه روسیه قابل تعمیم به تاریخ، روند تکامل، خصوصیت ها و موقعیت آن در جهان است».
http://irdiplomacy.ir/