مولانا։ «هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم»
دربارۀ عرفان و خاصه عرفان ایرانی کم نخواندهام اما هیچ تعریفی را رساتر و فرادینیتر از آنچه دکتر نصرالله پورجوادی گفته نیافته ام و یاد عطار در روز عطار بهترین بهانه است برای نقل این تعریف که با نگاه زیباییشناسیک* و مدرن امروزین نیز سازگار است و با پیشرفت حیرتآور فناوری و ارایۀ انبوهی از اطلاعات در فضای مجازی این نگاه به هستی همچنان جاذبه دارد:
« ما از طریق حس بینایی و چشم، زیباییهای مقید و محسوس را میبینیم. مثلا گل را که زیبا و خوشبوست. این زیبایی اما مقید است به همان گل. حال اگر بتوانیم "زیبایی" را فراتر از جسم خاص ببینیم به زیبایی مطلق رسیدهایم. پس عرفان یعنی از امر جزیی به امر مطلق و کلی رسیدن یا همان " یافت"».
با این توضیح، تکلیف کلمۀ «شاهد» هم در اشعار سعدی و حافظ، روشن یا دستکم توجیه میشود تا نه آنگونه تصور کنیم که دکتر سیروس شمیسا در کتاب جمعآوری شدۀ «شاهدبازی» آورده بود و نه در تفسیرهای فرامتنی گرفتار شویم. بلکه شاهد را همان زیبایی مقید بدانیم و در گذار از آن خود زیبایی را دوست داشته باشیم نه فقط دختر زیبا یا گل زیبا را و این نگاه قابل تعمیم است. از نفس نقاشی لذت ببریم و از خود شعر فرای این که چه می گوید و کی می خواند.
این که گفتم تعریف پورجوادی مدرن است چون مانند اگزیستانسیالیستهاست که میگویند خودِ هستی یا بودن و هستنِ تو مهم است نه چگونه بودن و از کجا آمدن و به کجا رفتن.
دو نکتۀ دیگر هم دربارۀ عطار که اگرچه پیشتر در سلسله روایت های «یک جرعه از اقیانوس فرهنگ و ادب ایران» به قلم همین نویسنده آمده بود اما تکرار آن ملال آور نیست در روزگاری که آدمیان به معنی نیازمندترند.
نخست این که اگرچه شیخ فریدالدین عطار از حیث مذهبی سُنی بود و شیعه نبود (شیعیان قبل از صفویه هم غالبا هفت امامی بودند نه 12 امامی) اما جالب است که تذکرهالاولیا را با امام جعفر صادق علیهالسلام شروع میکند و البته با ادبیات خود: «صادق، رضیالله عنه» و این حکایت:
«نقل است که صادق از ابوحنیفه پرسید: عاقل کیست؟ گفت آن که تمیز/تمییز کند میان خیر و شر. صادق گفت: بهایِم [چهارپایان] نیز توانند تمیز دهند میان آن که او را بزند و آن که او را علف بدهد. ابوحنیفه گفت: نزدیکِ تو عاقل کیست؟ صادق گفت: آن که تمیز/تمییز کند میان دو خیر و شر و "خیرالخیرین" را اختیار کند و از دو شر، "خیرالشرِین" را برگزیند.»
یعنی تشخیص خیر از شر، مصداق عقل و عاقلی نیست. چون حیوان هم خیر و شر را تا حدی تشخیص میدهد. عقل آن است که بین دو خیر بتوانی خیر خود را تشخیص دهی و مهمتر این که بین دو "شر"، خیر خود را بیابی.
دومی هم نقل بیت آغازین منطقالطیر:
آفرین، جان آفرینِ پاک را
آنکه جان بخشید و ایمان، خاک را
تمام حرف بزرگان عرفان ما این است که به مدار هستی متصل شو، از " منِ ذهنی" و تعصبات رها شو و بستر وجودت را آماده کن. آن گاه جان و ایمان در آن خواهد جوشید.